سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب

۵ مطلب در آبان ۱۴۰۱ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

درباره‌ی اخلاق

۱. خیر و شر، پدیده‌هایی پیشااخلاقی‌اند؛ درک مصداق‌های خیر و شر، در شکل اصیل خود به صورت آنی و شهودی اتفاق می‌افتد. به عنوان مثال، احساس اولیه‌ی ما به کشته شدن یک نفر، اصیل‌ترین واکنش ماست. 

۲. اما اخلاق با وضع یک قاعده‌ی همیشگی و تعیین مصادیق ثابت، واکنش اولیه‌ و اصیل ما را به قضایا، به "پیروی از امر اخلاقی" فرو می‌کاهد. به عبارتی اخلاق، ما را نسبت به قضایا "سرد می‌کند". از آن پس، پیروی از خیر دیگر امر اصیل نمی‌تواند باشد.

۳. یک مرحله سردتر از اخلاق قانون است. جایی که پاداش و مجازات به میان می‌آید. قانون، امر اخلاقی را به امر عرفی و اجتماعی فرو می‌کاهد. 

نتیجه‌ی شخصی: اخلاق، در تقابل با قدرت تصمیم‌گیری انسان، ضداخلاقی‌ترین چیزهاست. اخلاق اعتبار متافیزیکی ندارد. اما این به معنای از اعتبار انداختن خیر و شر نیست. بلکه نفی پدیده‌ی اخلاق، اخلاقی‌ترین عمل در راستای احیای اصالت رفتار آدمی‌ست.

  • س.ن
  • ۱
  • ۰

شگفت

یکی از عجیب‌ترین وقایع زندگی‌ام را به چشم دیدم. دقیقا پنج دقیقه پیش، در حالت نیمه خواب، یک گوشه از ذهنم گفت اگر می‌توانی با ذهنت، فقط با ذهنت، با این گوشی تماس بگیر با یکی، تقریبا دو ثانیه بعد گوشی تلفنم زنگ خورد، دو و نیم نصفه شب، م بود، گفت دارد می‌آید اینجا ببیندم.

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

نرک

با نخی خریدن فقط خودم را گول میزنم، باید کامل ترک کنم. کشیدن‌اش هیچ حس خوبی بهم نمیدهد فقط تپش قلب و استرس. کشیدم زیر دانشگاه و موضوع خیلی باعث ناراحتی‌ام شد اما یک گوشه‌ای ته قلبم راضی است که وقتی همه کار نادرست را می‌کنند من کار درست را کرده‌ام، حتی با این که به ضرص قاطع کارم هیچ تاثیری ندارد. فقط قلب خودم راضی است. احساس حقارت می‌کنم و اگر بخواهم ریشه‌اش را باز کنم خیلی پیچیده می‌شود. 

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

شرح امروز

۹ یا ۱۰ پاشدم. صبحانه. سیگار نخی سر کوچه. تمرین. سعی کردم چیزی بنویسم در حس و حال این روزها ولی باید درون‌جوش‌تر باشد. ۳ رعنا آمد. رفت. ورزش. م آمد. گفتگو کردیم. حالش خراب بود. چای دادم بهش بهتر شد. 

دیشب رفتیم یک جایی که خیلی جالب بود شبیه خانه‌ی تیمی. دقیقا پشت سازمان تبلیغات اسلامی به غیراسلامی‌ترین وجه ممکن. دختری دیدم که زیبا بود و عمیق. شماره دادم. شماره گرفت. می‌خواست بخواند پیانو بزنم باز بخواند. چقدر اتفاقات پوچ‌اند. شرمنده‌ام. 

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

وضع جامعه

ظهر مهمانی بودم. خانه‌ی یکی از بچه‌ها که شبیه خانه‌ی تیمی بود. قدیمی با حیاط بزرگ. امشب هم همانجاییم. با تمام منکرات. قلبم از وضع جامعه می‌سوزد. باید مست کنم یادم برود. 

  • س.ن