۱. خیر و شر، پدیدههایی پیشااخلاقیاند؛ درک مصداقهای خیر و شر، در شکل اصیل خود به صورت آنی و شهودی اتفاق میافتد. به عنوان مثال، احساس اولیهی ما به کشته شدن یک نفر، اصیلترین واکنش ماست.
۲. اما اخلاق با وضع یک قاعدهی همیشگی و تعیین مصادیق ثابت، واکنش اولیه و اصیل ما را به قضایا، به "پیروی از امر اخلاقی" فرو میکاهد. به عبارتی اخلاق، ما را نسبت به قضایا "سرد میکند". از آن پس، پیروی از خیر دیگر امر اصیل نمیتواند باشد.
۳. یک مرحله سردتر از اخلاق قانون است. جایی که پاداش و مجازات به میان میآید. قانون، امر اخلاقی را به امر عرفی و اجتماعی فرو میکاهد.
نتیجهی شخصی: اخلاق، در تقابل با قدرت تصمیمگیری انسان، ضداخلاقیترین چیزهاست. اخلاق اعتبار متافیزیکی ندارد. اما این به معنای از اعتبار انداختن خیر و شر نیست. بلکه نفی پدیدهی اخلاق، اخلاقیترین عمل در راستای احیای اصالت رفتار آدمیست.