سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در اسفند ۱۴۰۲ ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

اگر2

در جنگلِ سفید
نورِ دوردست،
و در شبِ سیمانی
پرنده‌ی سفید.
رنگ‌ها میانِ یکدگرند
و قلب‌ها از بینِ هم عبور می‌کنند
و رنگین‌کمانِ خاطره شب را
از پوستِ نور عبور می‌دهد.
در جنگلِ سفید
پرندگان به خانه باز می‌گردند
و لانه‌هاشان، از ارتفاعِ پست
چونان قُنداقِ نور می‌درخشد.
ای شبِ سیمانی
ای مجذوبِ حرارت
و ای تخمیرِ شعر در دهانِ انگور
مرا به یادآر که روزی
سراینده‌ی نور بودم
و ابرها را از پهلوی خورشید کنار می‌زدم؛
مرا به یادآر که از چشمِ تو می‌خواندم
و با چشمِ تو می‌دیدم
و با چشم‌های تو ستاره را
از آسمان قیچی می‌کردم؛
باری مرا به یاد آر،
حتی یک بار.
در دوردست، کلمه‌ای می‌درخشد
ستاره‌ای می‌تابد
و ماهِ نیمه را
هلالِ کلید، در انحنای قفل می‌چرخاند.

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

اگر

اگر که خصلتِ سرنوشت، نامعلوم است
اگر که خصلتِ عشق، نامعلوم است
و خصلتِ دایره، نرسیدن
و خصلتِ اضلاع، بریدنِ یکدیگر؛
من تو را دوست خواهم داشت.

اگر که خصلتِ آب، سردی است
و خصلتِ زمان، عبور از کوهستان
و خصلتِ کوه، قطعیتِ بی‌یقین
باری من تو را دوست خواهم داشت.

 

اگر که مرگ، خصلتِ زیستن است
و انتهای مرگ نامعلوم؛
اگر که بال‌های پرنده مجذوب است
و جذب، خصلتِ پرواز؛
باز هم من فکر می‌کنم که
تو را دوست خواهم داشت.

 

اگر که عشق، شیئی است نامعلوم
مثلِ توپی در دستان بچه‌ای
یا ماشینی در سرازیریِ سقوط
یا نوری که بیهوده از پرده بیرون می‌افتد؛
من نیز تو را، همچون شیئی نامعلوم
دوست خواهم داشت.

  • س.ن