سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در فروردين ۱۴۰۱ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

chet production

هرگز جهان

چیزی ندارد،

جز آنچه دارد،

و آنچه دارد

چیزی نیست،

جز همان که ندارد.

این را با من کلاغی گفت، پنج صبح.

سرد بود،

و آسمان سوت می‌کشید.

صدای ماشینی از دور:

قاب سفید شد، سفیدِ خالی.

 

هرگز به آنچه می‌دانی اعتماد نکن،

که دانشِ تو همزادی دارد،

آن‌سوی آب‌ها.

و در مکالمه‌ی دانش‌ها

 ماهیانِ پرنده از آب بیرون می‌جهند

و در حروفِ پرندگان

فلسِ نقره جاری‌ست.

یک سال، ده سال، صدها هزار سال

انسان دیده‌است بهار را.

در هر بهار، زنبق‌های وحشی

دره‌ها را ساییده‌اند

و مورچه‌ها در اعماقِ زمین اندیشیده

و عقاب‌ها در ارتفاع.

هرگز بر آنچه هست نمان

که چشمِ تو حضور است وُ

حضورِ تو غیبت.     

 

هنوز سرد بود، و باد می‌پیچید.   

سنگی به انتهای نگاه پرتاب کردم، برگشت:

نه هیچ رفتی بی‌برگشت،

نه هیچ سکوتی بی حرف.

 

به من نگاه کن، ببین که چشم‌هایم

 چیزی را به سرانگشتِ مُژه می‌سایند:

همواره خیره، خیره‌تر از حضور،

خیره‌تر از جنجال، و عبور.

صدای ماشینی از دور:

‌زنی گذشت.

دنباله‌ی لباسش، سفره‌ی گنجشکان بود

 حرفی را به زمزمه تکرار می‌نمود.

  • س.ن