سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب

۵ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

1- مربع بر تقابلِ خطوط استوار است. اضلاعِ مربع، دو به دو در مقابل هم ایستاده‌اند گویی که در جنگی همیشگی‌اند. جنگی که در آن هرگز یکی از طرفین پیروز نمی‌شود، و در نتیجه بنای شکل استوار می‌ماند.
تعدادِ اضلاعِ مربع چهار است، این زوجیت باعث می‌شود که دیالکتیکِ بین اضلاع همواره پابرجا بماند و به یک عدد فرد (واحد) نرسیم. در نتیجه شاید بتوان گفت مربع کمالِ یک ذهنِ روشنفکر است که در گفتگوی دائم با خود است. (چنین کمالی مثلاً در مستطیل دیده نمی‌شود، چرا که دو ضلعِ آن بر دو ضلع دیگر رجحان دارند.)

2- در مقایسه با مربع، مثلث بیشتر می‌تواند نماد قطعیت تلقی شود. در مثلث دیگر دموکراسی برقرار نیست، و همواره یک نقطه در راس شکل قرار می‌گیرد. آن نقطه می‌تواند پدر باشد که دستانش را به سوی پسر و روح‌القدس گشوده‌است. نکته‌ی جالب اینجاست که - اگر مثلث متساوی‌الاضلاع باشد- بسته به زاویه‌ی نگاه ما، راسِ مثلث می‌تواند جابجا شود.

3- اما به همان اندازه که درباره‌ی مربع و مثلث می‌توان حرف زد، دایره رازناک و حتی خطرناک می‌نماید. تاویل دایره دشوار است، زیرا «گوشه» ندارد. گوشه جایی است که یک ضلع تمام می‌شود و ضلع جدیدی آغاز می‌شود. در «گوشه» همواره تکه‌ای «خالی» می‌ماند، زیرا که بینِ دو خط مرزی مشخص وجود دارد. اما در دایره نه ضلع داریم، نه زاویه، و در نتیجه یک نقطه‌ی شکست یا یک تکه‌ی خالی هم وجود ندارد.
جالب اینجاست که وقتی از بیرون به دایره نگاه می‌کنیم، دو طرف آن در مقابل یکدیگر ایستاده‌اند، اما «بین»ِ خود این دو طرف مرزی وجود ندارد تا آنها را از هم تفکیک کنیم. در نتیجه (بر خلاف مربع) در اینجا گویی «یک چیز» واحد است که با خود می‌جنگد و با خود گفتگو می‌کند.

اما رازناک‌ترین مساله در دایره این است که گویی در مرکز آن گردابی نهفته شده که همواره چشم را به خود می‌کشد. (و شاید هم دور می‌کند. آیا جاذبه همان دافعه نیست؟)

این نیروی مکنده‌ی درونی چیست که در هیچ شکل دیگری نمی‌توان نظیرش را یافت؟ همین نیرو را در شکل مرکزی بسیاری  از قالی‌های ایرانی و همچنین گنبد مساجد می‌توان یافت. این در حالی است که گنبد کلیساهای کاتولیک (اکثراً) به شکلِ هرم نوک‌تیز است، که ناخودآگاه تثلیث را در ذهن می‌آورد.

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

شعر-نثر

ساطور قصاب

شعر کوتاهی بود

در ستایش گل ها و 

زنبورهای گوشت خوار.

نخ خیاطی در خود فرو رفت

ناگاه سوزنی تا انتها 

انگشتم را به خویش بلعید.

من در تمام خون خود جاری شدم 

و در تمامی خود با تمام زمان های نیامده گره خوردم.

مرگ گیاه گوشت خوار شیرینی است

و با قبیله ی زنبورها نسبتی دور دارد.

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

کوتاه 2

و سنگ 

خدای کوچکی است.

چرا که هرگز

با هیچ کس 

سخن نمی گوید.

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

کوتاه

در چشم آینه 

سنگی ایستاده.

دیگر ساعت ثانیه ها را

نخواهد شمرد

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

پانزده

میان!
میانِ میان‌ها!
میان تمدن، میانِ تاریکی؛
من در میانِ تو ایستاده‌ام چرا که
همواره چیزی در میانِ چیزی‌ست
و در میانه‌ی هر چیز
دهانی‌ست پنهان، برای بلعیدنِ خود.  

***
نگاه کن به اشکال:
به مُبل، به ساعت، به خطِ ممتدِ سرخ:    
شب از سیاهیِ خود می‌نوشد
و از سیاهیِ خود سرشار است:
   از صدای نی لبک و جامِ سحرآمیز.
و در میانه‌ی فنجان
دایره‌های تلخ ، به خویش می‌غلطند
و در میانه‌ی باد
رازِ سنگ پنهان است

ای باورِ خیس
آیا تو نیز مرا
به مثابهِ رازی-
در میانه‌ی خود، پنهان نموده‌ای؟  

  • س.ن