سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۱
  • ۰

خدا مرده است

امسال باران نیامده‌بود
زمینِ خشک، جز امتدادِ نامتناهی هیچ نداشت.
در دوردست، شیبِ کوچکی
تپه‌های افراشته را با سفره‌های زیرزمینی می‌پیوست
و پیرمردِ دهاتی، با شلوارِ پُف کرده در باد
شیبِ زمین را با رد انگشت‌هاش نقاشی می‌کرد.
خدای ماه و سال مُرده بود
خدای اکنون بود
که در حرارتِ مرگ، خوشه‌های انگور را
از دستِ باد می‌چید.
چند ماهی، در آخرین قطراتِ آب
شناور بودند؛
مجذوب در حرارتِ تبخیر.
زمین خُشک بود، و دیگر هیچکس نمی‌گفت
«ای کاش باران بیاید»
  خدای اکنون، با تازیانه‌ی نارنجی
بر طبلِ شادانه می‌کوفت.

  • ۰۲/۱۱/۲۵
  • س.ن

نظرات (۱)

خدای اکنون؟ خدای آینده شاید 

پاسخ:
زیاد فرقی نمی‌کنه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی