سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

آستانه‌ی اجبار

باور کن عزیز من، هیچ لزومی برای هیچ چیز نیست و این عین ضرورت است. حتی بین کشتن یا نکشتن یک انسان فرقی نیست هرچند خدای موسی گفت نکش. من اگر نمی‌کشم چون در حدی نیستم که بکشم. مایه‌اش را ندارم. بین هیچ چیز فرقی نیست عزیز من و این ضرورت مقدس است. تنها امر مقدس همین است که X با Y برابر باشد، آنقدر برابر که نتوانی انتخاب کنی. که درمانده شوی. در اضطرار قرار بگیری و اضطرارت مدام شود. همواره در آستانه‌ی انتخاب هستی، در آستانه‌ی قدم آخر و هرگز این قدم را برنداری. 

و در نتیجه‌ی اضطرار همواره در گریز باشی، از چیزی به چیزی؛ که نیست. خدای من این است: آستانه‌ی اجبار. 

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

ببخش

مرا ببخش. زیرا نیستم. 

به من دست نزن، خواهی دید که دستانت از تنم عبور می‌کند. 

من از نبودنم شرمسارم زیرا صورت نیستنی‌ام قوی‌تر است از صورت هستنی‌ام. 

به من دست نزن چرا که آب می‌شوم... 

از این همه پوچی شرمسارم. به من نزدیک نشو... بگذار در کنج امن خودم بمانم...

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

سفید

 آسمان سفید شده در شب. سفید شب ترسناک است گویی خبر از جایی می‌دهد که نیست. خبر از عدم می‌دهد. آینه‌ای می‌خواهم تا در او نگاه کنم. دسته اسکناسی می‌خواهم برای شمردن. یا هر چیز دیگری که به آن مشغول شوم. باید به پر و پای چیزی بپیچم... 

آسمان سفیده شده‌است. 

  • س.ن