تناقض اصلی اینجاست که هر گونه تلاش برای آزادی خود بر ضدِ آزادی است. برای رسیدن به آزادی باید حتی از «خواستِ آزادی» هم آزاد بود، و در همین جملهای هم که الان نوشتم قیدِ «باید» وجود داشت. خیلی غمانگیز است؛ هیچ راهِ ذهنیای برای رسیدن به آزادی وجود ندارد، ذهن عینِ محدودیت است، ما مثل زندانیهایی هستیم که اگر تا آن سرِ دنیا هم بروند پابندِ الکترونیکیشان همراهشان است.
شاید آزادی واقعی تنها آنجا باشد که به مرتبهی حیوان نزول کنیم، و یا بر عکس، به مرتبهی خدا صعود کنیم.
- ۰۳/۰۱/۰۳
انداختی منو وسط رمان ریشه های آسمانِ رومن گاری
اونجا که مورل میگه در اردوگاههای کار اجباری نازی ها
تنها با تصور فیلها، گله ی فیلها
برای آزادی جنگیدم.
تنها حربه ای که برایم مانده بود تخیلم بود
و آن را میان گله های آزاد فیل در آفریقا فرستادم
تا زنده بمانم و به آزادی امیدوار باشم
خوندن این کتاب را توصیه می کنم
دو تا جایزه بزرگ برده این کتاب