ظهر مهمانی بودم. خانهی یکی از بچهها که شبیه خانهی تیمی بود. قدیمی با حیاط بزرگ. امشب هم همانجاییم. با تمام منکرات. قلبم از وضع جامعه میسوزد. باید مست کنم یادم برود.
- ۰۱/۰۸/۰۱
ظهر مهمانی بودم. خانهی یکی از بچهها که شبیه خانهی تیمی بود. قدیمی با حیاط بزرگ. امشب هم همانجاییم. با تمام منکرات. قلبم از وضع جامعه میسوزد. باید مست کنم یادم برود.
قطعا آدم وسوسه میشه که مست کنه تا یادش بره... اما همه چیز از هوشیاری شروع میشه.