و تَن که از مادر میزاید، شکل است؛ و شکل همچون کوه، بر شانههای خود ایستاده، بر ساقههای ممتدِ زمان، که هرگز نمیرسد، که هرگز نمیآید.
و تَن که راه میرود، شکل، معنا میشود. شکل از ریخت میافتد تا تن به محتوا برسد. پس هر قدم که تَن برمیدارد، انکارِ تَنیتِ اوست، در اثباتِ مَنیتی که نیست.
تقلیلِ تن، به حرفِ متحرک، تقلیلِ حرف به کلمه، تقلیل کلمه به عبارت؛ تقلیلِ من به آنچه مینویسم، و آنچه مینویسم به آنچه خواهم نوشت.
گفتی «این تَن من است، بخوریدش»، اما هنوز به معنای تَنِ تو مشغولیم.