درونی که در آن هیچ چیز نیست. مثلِ یک جعبهی توخالی که صرفِ بسته بودنش جذاب است و تو راجع به محتوای آن خیالبافی میکنی و شطحیات میگویی.
شطح یعنی سخنِ از خالی به خالی. و خالیهای جهان چه جذاب است.
دروننگری، ختم به مالیخولیا میشود و سودا و هوس، هوسهای مارگونهی سبزپیکر، هوسهای پیچکطورِ تو در تو. آیا «وسواس» چیزی از جنسِ همین هوسها نیست؟
قرآن میگوید «من شر الوسواس الخناس»...
و شاید از این روست که همجنسگرایی هم در ادیان ابراهیمی گناه است. گویی در گرایش به همجنس، چیزی از «گرایش به خود» هست، و برعکس، افلاطون عشقِ به همجنس را والاترین مرتبهی عشق دانستهاست...