سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
  • ۰
  • ۰

1- شش صبح با احسان رفتیم پارک آزادی دویدیم. با قهوه‌فروش راجع به چای ماچا حرف زدیم و گفتم که یک بار خورده‌ام و چقدر طعمِ مزخرفی دارد؛ و قهوه‌فروشِ نازنین تصدیق کرد و گفت چای ماچا مال آنهایی است که درصددِ ترک قهوه برمی‌آیند. من ترجیح می‌دهم همان قهوه را بزنم تا ماچا را که طعم مایع ظرفشویی می‌دهد. 

2- دستور پخت میرزاقاسمی: 1- بادمجان باید دودی شود. 2- گوجه‌ی خرد شده را تفت می‌دهیم، می‌شود یک قاشق آب هم اضافه کرد که با آب خودش بپزد. در وهله‌ی بعد روغن. 3- پیاز و سیر جدا تفت می‌خورند (دقت کن موقع تفت دادن خوب هم بزنی که سوخته نشود)، بعد روغن. 4- آب گوجه به پیاز و سیر اضافه شود+ رب. 5- بادمجان که کباب شده و پوست کنده‌ای و تکه تکه شده اضافه می‌شود به کل داستان. 6- کل داستان خوب که پُخت وسطش را خالی می‌کنی، عینِ کله‌ی تاسِ مردهای پنجاه ساله وسطِ ماهی‌تابه را خالی می‌گذاری و کمی روغن می‌ریزی و تخم‌مرغ‌ها را همان وسط می‌شکنی. 7- صبر می‌کنی تا همه بپزند. باید هم بزنی البته. هم زدن یعنی زیر و رو کردن، که همه‌ی لایه‌ها خوب حرارت بخورند. 

3- درگیر کارِ آواز و پیانوام هستم، امشب رعنا آمد، پیشنهاد خوبی داد، تغییرش می‌دهم، برای خواننده‌ی آلتو، سُپرانو و پیانو. خیلی کار عجیبی شده. امروز برای احسان بخش کوچکیش را اجرا کردم، گریه کرد. 

4- پارتیتورِ استراوینسکی‌ام را که آناهیتا با حقه‌بازیِ زنانه از من بالا کشیده‌بود پس گرفتم؛ آنقدر اعتماد به نفس نداشت که حتی خودش بیاید دمِ در کتابم را پس بدهد، پدرش را فرستاد. جگرم عمیقاً خنک شد. دیگر در حقِ هیچکس بزرگواری الکی نمی‌کنم. 

5- سانسوریایی که خریده بودم یک میلیون و نیم حسابی وضعش خراب است، امشب برای دومین بار گلدانش را عوض کردم، تمامِ ساقه‌ها کج و مج شده‌اند. امشب جای تمام گلدان‌ها را عوض کردم. از ترسِ این که باد مستقیم کولر بهشان نخورد همه را چپانده‌بودم گوشه‌ی هال، بدجوری توی هم رفته‌بودند و حالِ چندتاییشان واقعاً خوب نبود. زاموفیلیای نازنینم یکی از شاخه‌هایش (قدیمی‌ترین شاخه) زرد شده؛ تقصیر من است؛ حواسم بهش نبود، نورِ درستی نمی‌خورد، جگرم سوخت، شاید مجبور بشوم کلِ شاخه‌ی کوچولو  را بکنم. این زاموفیلیا وقتی تازه آوردمش فقط دو تا شاخه داشت؛ الان شده شش تا شاخه. فردوسِ عزیزم هم قد کشیده، تا نزدیک سقف می‌رود، یعنی نسبت به وقتی که خریدمش حدوداً چهار برابر شده. این دو تا را جور خاصی دوستشان دارم، بقیه‌ی گلدان‌هایم را هم دوست دارم‌ها. مثلاً یک بابا آدم رعنا داده بهم که از وقتی آمده تا الان کلی بزرگ شده. ولی مطمئن نیستم زیاد دوام بیاورد؛ چون از همه شنیده‌ام که بابا آدم گیاه خیلی حساسی است و خیلی باید مواظبتش را بکنی. 

6- هوف. چقدر خالی شدم. نوشتن خوب است. 

  • ۰۴/۰۵/۲۸
  • س.ن

نظرات (۲)

چقدر قشنگ که موسیقی کار میکنید^^

من خیلی دلم میخواد یادبگیرم ولی همیشه توی نت خوانی گیر میکنم:(

میرزا قاسمی خیلی خوشمزه است اگر گوجه رو مثل با محون دودی کنید بعد پوستش رو بکنید خوشمزه تر هم میشه 

یکبار توی میرزا قاسمی دوست لیمو رنده کردم و تلخ شد این یکی رو امتحان نکنید

برای گزینه چهار هم کار خوبی کردین یک کتاب بود که هنوز خودم نخوانده بودنش دادم به دوستم به امانت بعد گم کرد و دیگر هیچوقت نتوانستم بخونمش هنوز اهش سر دلم مانده از اون موقع قسم خوردم به هیچکس کتاب امانت نمی دم ترجیح می دم از همون اول بگم برای شما و هدیه بگیرند تا اینکه یک عمر منتظر برگشتی بمونم که درکار نیست  

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی