سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۱
  • ۰

حضور خیس

چیزی آنقدر ساده 

که دیگر از آن خودش هم نیست

چیزی آنقدر حاضر 

که از آن سوی بام می‌افتد 

چیزی آنقدر عجیب مثل تن 

چیزی مثل رفتن‌. 

آه که من چقدر ساده ام 

و جز سادگی‌ام چیزی در آینه نمی‌بینم 

حس می‌کنم که آینه هم مثل من ساده‌ست 

که چیزی جز من در خود نمی‌بیند 

و پا به پای من آه می‌کشد. 

غمی که امشب دارم 

از جنس حاضر است و نه حضور. 

چیزی به خاطرم خطور می‌کند 

مثل رد پای کفش 

یا چراغ.

  • ۰۲/۰۸/۰۵
  • س.ن

نظرات (۱)

سروش جان نبینم غم داری :(((((((

به حباب نگران لب یک رود قسم و به آن لحظه شادی که گذشت

غصه هم میگذرد 

لحظه ها عریانند به تن لحظه خود جامه اندوه نپوشان هرگز 

پاسخ:
دلم برات تنگ شده، کاش بودی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی