سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

شبانه 45

احساس می‌کنم احتیاج به یک جور زمان و مکانِ انتزاعی دارم، نه این زمان و مکانِ واقعی که در آن می‌زیَم. جایی که در واقع جایی نباشد. جایی که هیچ چیز نباشد. و در زمانی که زمانی نیست، ساعتها بنشینم و فقط با خودم باشم. احساس می‌کنم گُم شده‌ام. و این حسِ گم‌گشتگیِ انسانی را عمیقاً با خودم حمل می‌کنم. احساس می‌کنم در یکی از فیلم‌های دیوید لینچ (مثل جاده‌ی مالهالند) گیر افتاده‌ام. یا در شبِ آنتونیونی، خیابان‌های درازِ بی‌هدف. ساختمان‌های درازِ عمودی. چقدر سکانسِ ابتداییِ فیلم شب شاهکار است آنجا که آسانسور پایین می‌آید و نمای شهر را هی از نزدیک و نزدیک‌تر می‌بینیم. 

احساس می‌کنم تنها چیزی که واقعاً بیهوده نیست، پذیرش بیهودگی است. 

  • ۰۲/۰۲/۳۰
  • س.ن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی