سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۱

روزانه 17

ساعت 2 بعد از ظهر است. تا نیم روز خواب بودم. دیشب ناخواسته دعوت شدم به یک پارتی [برای من] مزخرف، و در رودربایستی رفتم، و ناگزیر ساعت 3 نصفه شب، پاره و پوره رسیدم خانه. با حالِ مزخرفی امروز ظهر از خواب بلند شدم، و یک ساعت طول کشید تا با قهوه و سیگارِ کیوسک سر کوچه به حال نرمال نزدیک‌تر شوم.

بعد رفتم سوپریِ مجید، دیدم که پُست برایم بسته آورده، «تئوری و هارمونی بنیادینِ جَز» از بامداد خوشقدمی که دو هفته پیش سفارش داده‌بودم. خوشحال شدم. برگشتم بالا، کتاب را باز کردم شروع کردم به خواندن. دیدم که چقدر زبانِ سختی در ترجمه‌اش برگزیده و البته تعمد داشته، زیرا می‌خواسته به ظرفیت‌های زبانِ فارسی اضافه کند، اما در یک کتابِ هارمونیِ جز؟ 

بارِ دیگر به این سوال بنیادین برگشتم که «ترجمه چیست؟» و چرا اینقدر در این زمینه اختلاف نظر وجود دارد. مثلاً ترجمه‌ی ادیب سلطانی از «نقد عقل محض» کانت، که شده «سنجشِ خردِ ناب»، هم بسیار قابل اندیشیدن است و هم بسیار غیرقابل خواندن. آیا ترجمه، اساساً باید قابل خواندن باشد؟ یا مخصوصاً باید غیرقابل خواندن باشد، تا به تو بفهماند که چقدر با زبانِ مبداء فاصله داری؟ تا فاصله‌ها را به تو نشان دهد؟ 

بعد برگشتم به ترجمه‌ی خودم از کتابِ هارمونی شونبرگ که سه سال محض است درگیرش هستم و بارهای بار ویرایشش کرده‌ام. یک لحظه به ذهنم رسید که شاید مشکلِ اساسی ما در ایران، ترجمه است. ما نتوانسته‌ایم غرب را درست ترجمه کنیم. یعنی غرب، برای ما یک چیزِ حل نشده و هضم نشده مانده که همواره به مثابه یک مساله‌ی وجودی با آن درگیریم. 

به مثابهِ درگیریِ درون با بیرون. درگیریِ نفس با غیر. ماده و روح. از این دست. 

هر وقت این درگیری حل شود، یعنی بفهمیم با غرب باید چکار کنیم، مشکلات خودمان هم حل خواهد شد. 

هیچ راه حلی برای مشکلاتِ بنیادینِ اینچنینی نمی‌شود تجویز کرد، من هم دکتر نیستم. اما به شخصه فکر می‌کنم، بهترین راهی که الان به ذهنم می‌رسد، باز گذاشتنِ درهاست. در دورانِ پهلوی درهای مملکتِ ما به روی غرب باز بود، و زور نمی‌زدیم که «خودمان» باشیم، و وقتی برای هویت زور نمی‌زدیم، هویتِ ما خود به خود شکل می‌گرفت. 

مثلاً شعرِ نیما، مستقیماً ‌تحت تاثیر سمبولیست‌های فرانسه مثل بودلر و رمبوست. اما چه کسی می‌تواند ادعا کند که شعرِ نیما «ایرانی» و «فارسی» نیست؟ یعنی این که، آدم هر چی درهای وجودش را به روی غیر باز بگذارد، هویتِ خودش هم به خودی خود شکل می‌گیرد. اما در این چهل‌ سال که درها را بسته‌ایم، اتفاقاً بیش از پیش به سمتِ ازخودبیگانگی و خودگم‌کردگی رفته‌ایم و دیگر چیزی برای از دست دادن نداریم. 

 

 

 

  • ۰۱/۱۲/۲۲
  • س.ن

نظرات (۱)

  • آقای فِلینت
  • فقط در ایران است که عامل اصلی شکست ها رو چه در حد فردی و اجتماعی مربوط به عامل خارجی و بیرونی می دونیم.

    عامل شکست خود خود افراد هستند.

     

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی