سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

شرح رویا

خواب دیدم که از یک جایی سوار ماشین شدم. در کمال ناراحتی دوست دختر اولم شیوا کنار دستم نشسته‌بود، دوستش نداشتم و معذب بودم، یک جایی تاکسی نگه داشت بین راه، مسافرها پیاده شدند. پیاده شدم سیگار و بستنی بخرم (که شیوا سفارش داده‌بود) یک جمعیتی آدم جلو سوپری ایستاده‌بود، رفتم تو، نمی‌دانم سیگار خریدم یا نه اما توی جمعیت جلو سوپرمارکت آناهیتا را دیدم، سعی کردم خودم را توی جمعیت گم کنم که باهاش برخورد نداشته‌باشم، ولی چهره‌اش را واضح می‌دیدم (در بیداری چندین ماه‌ است ندیده‌امش)، بعد یک جایی به محمدرضا برخوردم و بهش گفتم که یک قراری بگذاریم هم را ببینیم که خندید. دلم واقعا برایش تنگ شده‌بود (بعد از آن اختلاف خیلی ناراحت‌کننده). یک وقت نگاه کردم دیدم لختم (پیرهن تنم نبود) اما خجالت نمی‌کشیدم. نمی‌دانم چی شد که برگشتم سوار تاکسی شدم، این بار به جای شیوا علی نشسته‌بود و خیلی شوخی می‌کرد. بقیه‌اش یادم نیست. شرح این رویا را نوشتم چون برایم مهم و معنی‌دار بود، و اگر ولش می‌کردم یک ساعت دیگر فراموش شده‌بود.

  • ۰۱/۱۲/۱۹
  • س.ن

نظرات (۱)

خوب شد که نوشتیش. خواب‌ها همیشه چیزهای مهمی در خودشون دارن. اصلن انگار زندگی در خواب، با در نظر گرفتن ایماژهایی، بسیار واقعی‌تر از واقعیت هستن.

پاسخ:
دقیقا همینطوره

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی