دوست عزیزم
آن که تنهاست تنها نیست زیرا اقل کم تنهایی را دارد. تنهای حقیقی منم که از تنهایی هم محرومم، از این لحاظ عدم را در مییابم: چرا که عدم همواره چیزیست سرگردان، جویای نام، میداند که نامی هم که بر او گذاشتهاند عاریتی است. من این عدمبودگی را در خودم (خود عاریتیام که صرفا از سر اجبار لفظی به آن اشاره مینمایم) درک میکنم؛ میفهمم که جوهرهی من چیزی جز همان جوهرهی پیرامونم نیست، که هر چه در اطراف است در من مینشیند و من شکل او میشوم. این وضعیت دوگانهی انسان است: از یک سو وحدت "من" متفرد، سوژه و از آن سو شکستن سوژه در چندپارگی و هزارپارگی محیط اطراف.
دوست عزیزتر از جانم
دستم را بگیر که جانم بیش از همواره به ستوه آمده و این جهان را تاب نمیآورد. حس میکنم کودک گشتهام
- ۹۹/۰۸/۱۵
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
هم میهن ارجمند! درود فراوان!
با هدف توانمند سازی فرهنگ ملی و پاسداری از یکپارچگی ایران کهن
"وب بر شاخسار سخن "
هر ماه دو یادداشت ملی – میهنی را به هموطنان عزیز پیشکش می کند.
خواهشمنداست ضمن مطالعه، آن را به ده نفر از هم میهنان ارسال نمایید.
آدرس ها:
http://payam-ghanoun.ir/
http://payam-chanoun.blogfa.com/
[گل]
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥