سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۱
  • ۰

متافیزیک درد

«من در میانِ تو ایستاده‌ام
چرا که همواره چیزی
در میانِ چیزی است»

چیزی باید در میانِ تو فرود برود، تا تو را پُر کند، تا تمامِ تو را بگیرد و تمامِ تو شود. و هر چه آن چیز فروتر رود، لذت و رعشه‌ی آن عمیق‌تر می‌شود.

هنگامی که درد می‌کشیم (منظورم شکلِ اصیل و مثالیِ درد است) چنینیم. و تعمداً آن چیز را فروتر می‌کنیم در خود تا بیشتر با آن یکی شویم و این‌گونه سنگین و سنگین‌تر می‌شویم.

در نقطه‌ی ارگاسم، حالا من و آن چیزِ خارج از من، یکی شده‌ایم. وقتی با چیزی یکی می‌شوی، دیگر آن چیز وجود ندارد. تویی و تویی، خودِ تو. و می‌نگری و می‌بینی که دیگر دردی نیست.

پس برای رهایی از درد، ناخودآگاه به آن دامن می‌زنیم تا تمامِ ما را بگیرد و تمام شود. تو وقتی در برابر دشمنی تسلیم شوی و بگذاری تمامت را فتح کند، وقتی دشمن دیگر چیزی برای فتح کردن ندارد دیگر دشمن نیست. اصلاً دیگر وجود ندارد.

درد از جذبه می‌آید. از تقلا و کوشش. و از این رو با لذت یگانه است. هر دو می‌خواهند به چیزی برسند. به ته برسند. ته بکشند و باز از خود لبریز شوند.

آنجا که درد و لذت نیست عدم است، خدا در آنجا خوابیده‌است.

  • ۹۷/۱۱/۲۸
  • س.ن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی