1- زندگی وحشتناک است. هیچ شکی در این نیست. زندگی هیچ شباهتی به کارتونهای دیزنی ندارد. تقریباً 80 درصد آنچه روزانه میبینیم زشت است.
2- میشود قرص ضدافسردگی خورد، من این کار را قبلاً کردهام اما دیگر نمیکنم. مخصوصاً میخواهم با زشتی زندگی مواجه شوم.
3- تنها راهی که به ذهنم میرسد فعال بودن است، تا حد مرگ. وقتی سیگار میکشم، یا ساعتها در اینستاگرام ول میچرخم یا سرم را به هر چیز دیگری گرم میکنم دارم خودارضایی روانی انجام میدهم، برای فرار از مواجهه با واقعیت. تنها راه پیروزی در برابر زندگی مواجهه با زشتی است، و فعال بودن در برابر آن - حتی اگر فعالیتی که میکنیم محتوم به شکست باشد-، تنها راهی که برای من وجود دارد این است که تا سر حد مرگ، تا خودِ خودِ شب پای ساز باشم و تلاش کنم چیزی بسازم، حتی اگر افسرده و خالی از الهامم، فقط تلاش کنم، با سنگینترین بارِ غمی که دارم باز تلاش کنم. بار را بکشم و بپذیرم که همه چیز وحشتناک است، اما تن به خودارضایی روانی ندهم.
4- زندگی هیچ معنایی ندارد. ما فقط میتوانیم معنایی شخصی برای آن بسازیم. هیچ چیز نیست که مورد توافق همگان باشد. هیچ چیز نیست که بین من و نزدیکترین افرادم مشترک باشد. هیچ امرِ خارج از منی وجود ندارد. حتی عجالتاً به نظر میرسد که هیچ خدایی هم وجود نداشتهباشد. اشکالی ندارد. کار خودم را میکنم. خدای خودم میشوم. معنای خودم میشوم، مرگ را میپذیرم و تا دم مرگ، به حد مرگ تلاش خواهم کرد.
- ۰۲/۰۸/۱۸
میبینم روزی رو که از لابه لای زشتیا خوشگلی هم میبینی💪 بهت افتخار میکنم در هر صورت و ازین داستانا 👏✌️💯👌