سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

شبانه 50

صبح زود بلند شدم - این یک امتیازِ بزرگ است، ده امتیاز به خودم-  

تا یازده و نیم نشستم پای پایان‌نامه‌ی یاسی. نیمرو زدم تا سیر بمانم. تا دوازده و نیم باز کار کردم. رفتم بیرون، هویج خریدم و سیب‌زمینی و مرغ و خمیردندان و لوبیا. می‌خواستم لوبیا پلو درست کنم، دیدم خیلی زمان بر است، هویج و سیب‌زمینی و سیر و مرغ و پیاز را یک کاسه کردم که بشود خورشت - عجب چیزی هم شد- ، برنج هم گذاشتم. ساعت 4 آقای ف شاگرد جدیدم آمد، وسط کلاس هی می‌رفتم آشپزخانه یک سری هم به قضایای در حال پُخت می‌زدم، دستِ آخر از هولِ آن که برنج ته نگیرد، یک لیوان آب اضافه کردم. کلاس که تمام شد رفتم دیدم شفته شده، تقریباً در حدِ خمیر. حالا خودم می‌توانم همچین چیزی را بخورم، تقریباً معده‌ام عادت دارد، ولی به کسی تعارف نمی‌توانم بزنم. رفتم یک دوش گرفتم، عطر زدم، از پایین کاپوچینو گرفتم با پچ‌پچ.

ساعت 6 ش آمد، نیم ساعتی توی آشپزخانه نشستیم و بعد پشتِ پیانو، چند قطعه‌ی جدید در دست داشت، و همینطور قطعه‌ی من را، که خوب نمی‌زد و گفتم بیخیالش شو (آن کار را من چند سال پیش نوشتم، متناسب با اندازه‌ی دست خودم نوشتم و گویا دستِ شهرزاد برای این آکوردها خیلی کوچک است).

ش که رفت، دوباره سه طبقه را رفتم پایین، سیگاری گیراندم، به خودم گفتم خب کارها تمام شد، یک امشب را خوش باش، که بعد یادم افتاد ای دل غافل! ساعت 9 هنرجو داری باز. فحشِ کوچکی به زندگی دادم، برگشتم بالا. کاپوچینو داغ کردم، کمی توان گرفتم. یک ساعتی با سهیل کار کردم. سهیل که رفت، گفتم خب از الان به بعدش دیگر مالِ خودت است. در همین اوضاع و احوال نیلوفر زنگ زد. آنقدر این آدم را پیچانده‌بودم که دیگر این یک بار ندانستم چکار کنم. گفتم خب بیا. با دوست پسر جدیدش به هم زده‌بود و پر از ناراحتی و چُس‌ناله بود. آمد، چای نوشیدیم و باز چند نخ سیگار و فال حافظ. من هم از قضایای اخیرم گفتم و دودلی‌هایم و این که علی‌رغم میلم مجبور شده‌ام تمامش کنم. 

نیلوفر که رفت، نشستم پای بقایای ترجمه. آخرین نمونه‌ی نُتی را که توی متن گذاشتم نفسی کشیدم. به خودم گفتم: «پوف! حاجی سه سال! سه سال آزگار!» 

متن را برای س فرستادم با کلی پوزش و عذرخواهی که اینقدر دیر شده. گفتم که تمامِ این مدت بابت اتفاقاتِ مملکت افسرده بودم و نمی‌توانستم کار کنم، و این که چقدر طول کشید تا نمونه‌های نتی - که جگرم را له کردند- آماده شوند، و این که با تمام اینها اگر شما باز ایرادی بگیرید من یک سال دیگر کار می‌کنم تا این متن قابل چاپ شود. می‌دانم که هر کسِ دیگری این متن را بخواند می‌گوید لعنتی این که چیزی کم ندارد؛ چرا اینقدر وسواسی؟ ولی برای من فقط نظرِ یک نفر ملاک است، نظرِ س. اگر بگوید تمام می‌گویم خب تمام. 

یادم رفت بگویم، صبح علاوه بر هویج و مرغ و ... قرص ملاتونین هم خریدم، که حتماً می‌دانید کاربردش چیست. 

  • ۰۲/۰۳/۲۳
  • س.ن

نظرات (۱)

چه متن بامزه‌ای. حال داد خوندنش.

پاسخ:
ممنونم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی