سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

روزانه ۱۳

روز خوبی بود. کوثر آمد صبح رفتیم قهوه خوردیم، بعد رفتیم بالا یک ساعتی درس دادم و یکی دو ساعت گپ زدیم. حالم تازه شد. ظهر املت درست کردم. بعد علیرضا کلاس آنلاین داشت با من. بعدش مژده و آن یکی علیرضا (تا این لحظه ۳ عدد علیرضا و ۱ محمدرضا در شاگردانم دارم) آمدند، کار آخرم را شنیده بودند خیلی حال کرده‌بودند و کار آخرم را هم که خودم پشت پیانو زدم پشم‌هایشان ریخت. چقدر خوب است آدم مخاطب واشته‌باشد، حتی بین دوستان و هنرجویان. این که بداند حداقل چند نفری هستند که ارزش کارش را درک می‌کنند. حس می‌کنم دلایل زیادی هست که از خودم متشکر باشم. بچه‌ها که رفتند آمدم بیرون قدم زدم بین سینماسعدی و ملاصدرا. جایی که من می‌نشینم کلی مغازه‌ی قدیمی هست، مثلا روی شیشه‌ی یکی از مغازه‌ها با فونت دهه‌ی پنجاهی نوشته‌بود "حوله‌ی برق لامع". 

دلار شده ۵۷ تومان. غمگینم اما وقتی فکر می‌کنم که مثلا شوروی سابق هم در اواخر دوران خودش چنین تورمی را تجربه می‌کرد آرام می‌شوم، یعنی قرار نیست بمیریم، اینها همه می‌گذرد و تاریخ قضاوت می‌کند.

یک جلودری سبز خریدم برای ورودی. تعدادی ظرف و استکان هست از پیش از میلاد مسیح که هنوز نشسته‌ام. باید برگردم به سر و وضع خودم و خانه رسیدگی کنم.

  • ۰۱/۱۲/۰۶
  • س.ن

نظرات (۲)

  • نیلوفر توکلی
  • شیراز و خیابون های غلغله ی عصرش و حال خوبی که بین این همه شلوغی به ادم میده

    پ. ن1:امیدوارم حالت بهتر شده باشه این اواخر نوشته هات پر از سرگردونی و ناامیدی بود

    پاسخ:
    واقعا هر چی از عشقم به این شهر بگم کم گفتم. خونه‌ی منم دقیقا توی شلوغ‌ترین نقطه واقع شده. 
    پ.ن: حالم خیلی بهتره مخصوصا از وقتی خبرها رو نمیخونم دیگه.

    دلتنگ شیراز شدم و خوش به حالت  که شیرازی.

    پاسخ:
    مرسی. یه سر بیا.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی