ریخت، شکست، برید، از ریخت افتاد:
هنگام راس مثلث، وقتی که آگاهی
از شیب قاعدهی خود صعود کرد و آنگاه
چون مایعی مذاب، بقایای خود را
تف کرد و توی صورت ما پاشید
ریشههای درخت، خون گرم زمین را زالووار
مکیده بود و سیر نمیشد، نمیشد، همواره نمیشد
چیزی در ریختن، بریدن و دوختن بود، بی اشاره به چیزی:
آری هر شکل قاعدهای دارد (چنین گفت خدای افسارها):
و در بالا رفتن از پوست، در صعود به قله، قاعده شکاک میشود
سطح میشود، عبور میشود و میریزد ولرم، لزج، نقطهوار، تمناوار
و نوک مثلث: آنجا که تنها خدا ایستاده است و پلیکان
نیازمند قاعدگی است: نفس گرم حیوان.
میریزد، میشکند، بریده میگردد
مثلثی که تا نمیخورد از وسط و
اضلاع بیگناه خود را دیگر نمیپذیرد.
و اضطراب وسط کمر وقت را
گاهی وحشیانه شکستهاست
- ۹۹/۰۸/۲۳