سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰
تمامِ من به ناتمامِ کجا می‌ریزد وقتی که دریا دیگر ظرفیتِ خود را ندارد و آفتابِ کبود سرریز کرده‌است ای غافل! بگذار تا بیاید آن که نمی‌آید.
و لمس اشاره‌ای است به تمامی. کجاست به ناکجا. بودن است به نبودن. حاضر است و مستقبل. چیزی از خود دارد، چیزی از دیگری.
در لمسِ تو، دستِ من، دستِ مرا لمس می‌کند. لمس، آیینه‌دارِ دست من است. زیرا که لمس منعکس نمی‌شود مگر در غیرِ خود و غیرت از غیریت می‌آید ای برادر. بگذار تا غیر باشیم وقتی دیگر چیزی ظرفیتِ خود را ندارد و اشیای اتاق سرریز می‌کنند و مثلِ فلس ماهی وا می‌روند و مثلِ کوه روغن آب می‌شوند، آیینه‌های گدازان، آیینه‌های کبود. بگذار تا خاک باشم ای برادر به لمسِ کرم‌های لغزان در گلوی خیس یا انتها باشم به ابتدای دالانی که سقفِ منحنی دارد و انحنایش به حرفِ نون می‌ماند، به انحنای کلمات.
ای برادر، ای غافل، ای لمس، ای ملتمس! تو را به ابتدای آدمی قسم می‌دهم، او را به یاد بیاور. از او چیزی بگوی، اما با لبانِ بسته بگوی، با انگشتانت بگوی، نه! با وجودت بگوی. با کلمه بگو نه با کلمات! اشاره کن اما نه اشاره‌ با انگشت، نه با چشم یا سر. اشاره به اشاره، به مستشارالیه.
وقتی تمامِ فکر من از تمامیتم سرریز می‌کند ای برادر، گویی خیابان‌های شهر، گره‌های روح من‌اند، هر گره اشاره‌ایست، هر اشاره چشمی دارد، هر چشم می‌بیند اما نمی‌بیند -دیدن و نادیدن ملازم‌اند- هر روح هست، هر هستن اشاره‌ای دارد. اشاره‌ای به نگفتن! پس با نگفتن بگوی، با چشمِ بسته ببین، با انکار مومن باش. آنچنان که من انکارِ خود-ام ای برادر! آنچنان که روح، انکارِ خود است.

  • ۹۸/۰۴/۳۰
  • س.ن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی