سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب

۱۵ مطلب در تیر ۱۴۰۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

یومیه 2

روتین پنجِ صبح برقرار است. 

امشب نوشتن یک کار جدید را شروع کردم. 

در رابطه با ر احساس گناه دارم، اما خوب که فکر می‌کنم می‌فهمم که این یک احساس شرطی‌شده است و ربطی به واقعیت ندارد. 

درباره‌ی سیاست ترجیح می‌دهم ننویسم، چون اولاً دیدگاهم مشخص است، دوماً نوشتن درباره‌ی سیاست محصولِ خشم و بیزاری است و انرژیِ خشم مرا هم‌سطحِ همان سیستمی می‌کند که از خودش و طرفدارانش بیزارم. 

برای من خشم و انرژی جنسی خیلی شباهت دارند، می‌توانم هر دوی این انرژی‌ها را در خودم احساس کنم که مثلِ اسبِ سرکش شیهه می‌کشند و گاهی اختیارشان از دستم در می‌رود. 

یکی از درس‌هایی که اخیراً گرفته‌ام و هر روز تمرینش می‌کنم نظاره‌گر بودن است. من خشمم را نظاره می‌کنم، انرژی جنسی‌ام را نظاره می‌کنم، اجازه می‌دهم که باشند بی آن که واکنشی به آنها نشان بدهم. بی‌واکنشی یک درسِ بزرگ است؛ درسی است که بودا به ما می‌دهد. 

هر آنچه در جهان به من آسیب می‌زند، مستقیماً آسیب نمی‌زند، بلکه تفسیرِ من از آن چیز به من آسیب می‌زند. کسی نمی‌تواند به من آسیب بزند مگر آن که آسیب را از او بپذیرم. 

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

نامه به ر

ر عزیزم! 

الان یک ماه و نیم است که بخشِ پررنگی از افکارم را به خودت اختصاص داده‌ای؛ من درگیر رابطه‌ای با تو شدم که نمی‌خواستم اینقدر جدی شود. آن شبی که شام دعوتت کردم و آبجو خوردیم و برای اولین بار به سمتی رفتیم که بعد از این همه آشنایی رابطه‌مان شکل دیگری پیدا کند، هم من و هم تو می‌دانستیم که این رابطه قرار نیست طولانی شود. قرار گذاشتیم تا سی و یکم خرداد با هم باشیم؛ خیلی هم خوش گذشت؛ انصافاً تا سی و یکم تمامِ محبتم و وقتم و هرچه را می‌توانستم به تو اختصاص دادم؛ اصلاً این موقتی بودن قضیه ایده‌ی خودت بود نه من؛ وگرنه من حتی به این که کمی طولانی‌تر شود هم فکر کرده‌بودم. به هر حال، ایده‌آلِ نهاییِ من این بود که بعد از سی و یکم، بعد از آن شب که عشقبازی کردیم و بعد آمدیم بیرون و رفت و آمد موشکها را در آسمان با هم تماشا کردیم، به شکل خیلی دوستانه‌ای از هم جدا شویم، طوری که نه من آسیب ببینم و نه تو؛ و تو همچنان شاگرد آهنگسازی‌ام باشی و بیایی اینجا با هم راجع به موسیقی حرف بزنیم و دو تا دوست خوب بمانیم. اما این چیزی که در ذهن من بود، برای توقع از یک زن خیلی ایده‌آل بود؛ چون بعد از آن شبِ رویایی، تو هی اصرار ورزیدی که قضیه را طولانی‌تر کنی، در حالی که می‌دانستی نه خودت ظرفیتش را داری نه من. انتظار داشتی که هر روز زنگ بزنم، دو روز که زنگ نزدم پشتِ تلفن الم‌شنگه راه انداختی، تا حدی که مجبور شدم با دسته‌گل بیایم خانه‌ات که دلت آرام بگیرد. بارها مجبور شدم ساعتها با تو حرف بزنم و متقاعدت کنم که من بُکن دررو نیستم و تو یک آدم بالغی که خودت با انتخاب خودت با من توی رابطه آمده‌ای و قصدِ من سواستفاده از تو نبوده و به جان تو واقعاً دوستت داشته‌ام و هدفم صرفاً سکس نبوده. خلاصه کنم، این پانزده روز اخیر، هی با رفتارهایت و هی با رفتن توی نقشِ قربانی از من انرژی گرفته‌ای و انرژی من را (که قاعدتاً باید به خودم، بدنم و حال خوبم اختصاص می‌یافت) تغذیه کرده‌ای؛ اتفاقاً سوراخ دعا را هم خوب پیدا کردی. وقتی دیدی من آدم خوبی هستم و سواستفاده کن نیستم و عذاب وجدان می‌گیرم، هی نقطه‌ی عذاب وجدان من را انگولک کردی که بهم حس بد بودن بدهی (همان کاری که مامان در کودکی با من می‌کرد) و اتفاقاً تا اینجای کار هم موفق بوده‌ای. اما از اینجا به بعد دیگر تصمیم‌گیرنده منم، چون مکانیزم بازی تو را یاد گرفتم؛ تو قصدت این است که با این انگولک کردن‌ها چند سالی زندگی من را به بازی بگیری و از این که روح و روانم را خدشه‌دار کنی لذت می‌بری؛ گناهی هم نداری، زن هستی، آن هم زنِ ایرانی. این الگوها را دیگر آنقدر دیده‌ام که سر تا تهشان را حفظم. ولی خب من هم دیگر پسر نیستم، سی و دو سالم شده، از یک جایی به بعد که تحملم به سر آید ناگهان از آدمِ نایس همیشه لبخند به لب تبدیل می‌شوم به آدمِ غایب، مثل امام زمان. یعنی غیبم می‌زند و با غیب شدنم مجازاتت خواهم کرد. حالا خودت انتخاب کن، دوست داری دوستانه تمامش کنیم یا غیب شوم و تو را هم برای همیشه از زندگی‌ام غیب کنم؟ 

 

پ.ن: ر اینجا را نمی‌خواند. 

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

 

1-شهوت راندن عیب نیست؛ این که شهوت تو را براند عیب است. وارد شدن عیب نیست؛ اما مهم این است که خارج شدن را هم بلد باشی. چون زن مایل است با نگه داشتنِ آن در خودش تمامِ تو را ببلعد و مدیریت کند، قدرت‌طلبیِ زن به این گونه است و این عیب نیست؛ آفرینشِ خداست. بزرگترین ابزاری که زن در مقابلِ تو دارد دادنِ احساس گناه است. زن مایل است کاری کند که تو حس کنی آدمِ بدی هستی و به او تجاوز کرده‌ای (به خصوص در فرهنگِ مردسالار ما که سکسِ خارج از ازدواج اصولاً نوعی تجاوز و فریب محسوب می‌شود) و حالا که بد و متجاوزی باید تقاص پس بدهی، زن با ایفای نقشِ قربانی مایل است حقِ ضایع‌شده‌ی خودش را از تو پس بگیرد. در ایفای رابطه با زن، باید دل به کار بدهی، باید حواست باشد که در زمینِ خودت بازی کنی، نه در زمینِ او.

2- زنان، در همه حال از مردان قدرتمندترند. آنها ابزارِ زیباییِ ظاهری و کشش جنسی را دارند؛ و همینطور ابزارِ فریبکاری؛ چیزی که ما مردان از داشتنِ آن محرومیم. فراموش نکن که زنان دشمنِ تو نیستند؛ حریفِ تو هستند؛ بینِ دشمن با حریف فرق هست. دشمن قصدِ کُشت تو را دارد؛ حریف قصد شکست دادنت را. تو برای بازی کردن و برای زنده ماندن به حریفت نیاز داری؛ تو برای رسیدن به خودشناسی به حریفت نیاز داری؛ در هر مرحله از زندگی‌ات رابطه‌ای که با زنان داری تعریف می‌کند که رابطه‌ات با خودت چطور است.

3- پس اصولِ بازی با زنان این است: برو تو، شهوت بران، اما به موقعش هم بیرون بیا، شهوت بران اما برده‌ی شهوتت نشو؛ به او نشان بده که زیباییِ ظاهرش برایت مهم است؛ اما در عین حال نبودنش هم به هیچ جایت نیست؛ به او نشان بده که دوستش داری و دشمنش نیستی؛ اما هر لحظه هم آزادی که دوستش نداشته‌باشی؛ رِند باش، مثلِ حافظ. و فراموش نکن، که همیشه در نهایت در مقابلِ زنان بازنده‌ای؛ پس تنها راهِ برنده بودن این است که وضعیتِ بازنده بودنِ خودت را به نحو پیشینی پذیرفته باشی.  

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

زیستن در این دنیا شهامت می‌خواهد و همه‌ی ما شایسته‌ی ترحمیم، زیرا بارِ اول است که زندگی می‌کنیم و ادامه‌ی راه را نمی‌شناسیم و هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شویم با چشمِ کور و با عصا راهِ زیستن را در پیش می‌گیریم و هر آن ممکن است خطا برویم و به پرتگاهِ فنا بغلتیم. 

حدود دو هفته پیش این روزها قرار بود من اجرای موسیقی داشته‌باشم، و دقیقاً یک هفته مانده به اجرا، با صدای بمب و اعلان جنگ همه چیز رفت روی هوا. شکایتی از این موضوع ندارم، چون شکایت داشتن کار انسان‌های ضعیف و نالایق است، صرفاً منظورم این است که زندگی همینقدر تخمی و پیش‌بینی‌نشده است، و ما باید جوری زندگی کنیم که انگار هیچ چیز مهم نیست و پیشاپیش می‌دانیم که همه چیز را باخته‌ایم. اینجور نگاه کردن به زندگی، شهامت می‌آورد، و باعث می‌شود که با وجود احتمال مرگ، همچنان رنجِ زندگی کردن را به جان بخریم و قدردان باشیم. 

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

پیشنهاد خوب

در این ایام جنگ که دشمن دارد مغزمان را شبانه‌روزی سرویس می‌کند، سکس زیاد را پیشنهاد می‌کنم. سکس مثل مدیتیشن است و مغز را از حالت جنگی بیرون می‌آورد. من حدس می‌زنم که سیاستمدارهایی که جنگ راه می‌اندازند از کمبود سکس خوب در رنج‌اند، وگرنه امکان نداشت دست به چنین دیوانگی‌هایی بزنند.

 . 

  • س.ن