روتین پنجِ صبح برقرار است.
امشب نوشتن یک کار جدید را شروع کردم.
در رابطه با ر احساس گناه دارم، اما خوب که فکر میکنم میفهمم که این یک احساس شرطیشده است و ربطی به واقعیت ندارد.
دربارهی سیاست ترجیح میدهم ننویسم، چون اولاً دیدگاهم مشخص است، دوماً نوشتن دربارهی سیاست محصولِ خشم و بیزاری است و انرژیِ خشم مرا همسطحِ همان سیستمی میکند که از خودش و طرفدارانش بیزارم.
برای من خشم و انرژی جنسی خیلی شباهت دارند، میتوانم هر دوی این انرژیها را در خودم احساس کنم که مثلِ اسبِ سرکش شیهه میکشند و گاهی اختیارشان از دستم در میرود.
یکی از درسهایی که اخیراً گرفتهام و هر روز تمرینش میکنم نظارهگر بودن است. من خشمم را نظاره میکنم، انرژی جنسیام را نظاره میکنم، اجازه میدهم که باشند بی آن که واکنشی به آنها نشان بدهم. بیواکنشی یک درسِ بزرگ است؛ درسی است که بودا به ما میدهد.
هر آنچه در جهان به من آسیب میزند، مستقیماً آسیب نمیزند، بلکه تفسیرِ من از آن چیز به من آسیب میزند. کسی نمیتواند به من آسیب بزند مگر آن که آسیب را از او بپذیرم.
- ۰۴/۰۴/۱۸
آسیب رو نپذیر
ولی احساس گناهت درباره ر رو جدی بگیر
نخیرم هیچشم بحث شرطی شدن نیست
به ندای قلبت گوش یده
می دونم به واسطه همین سیاست از مثل منی خشمگین و متنفری
ولی بودا وار به این خشم و نفرت نظاره می کنم ....از خودت یاد می گیرم