سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
  • ۰
  • ۰

بعد از ده سال

حدود ده سال پیش بود، فکر کنم 1394، که احمد پژمان آلبوم دیورتیمنتو را منتشر کرد، 4 قطعه برای ارکستر زهی که از لحاظ هارمونی و ارکستراسیون و ملودی فوق‌العاده بودند. آن زمان، در غرور جوانی (حالا فکر کن مثلاً من بیست، بیست و یک سالم بود) گفتم «بابا پژمان که کار خاصی نکرده و اینها صرفاً یک سری ملودی قشنگ‌اند و هیچ بسط و گسترشی درشان نیست»، خیلی هم روی حرفم مُصر بودم اتفاقاً؛ با دوستم مهران که اتفاقاً او هم آهنگساز خیلی خوب و بااستعدادی بود و تقریباً هم سن بودیم، ساعتها راجع به این آلبوم حرف میزدیم و مغرورانه نقد می‌‍‌کردیم که «آره، پژمان فلان و بهمانه، پژمان تفکر فرمال نداره، سطحیه» و از این ..شرهای انتلکچوال. بعد من شروع به نوشتن یک کوارتت زهی کردم که از نظرِ آن موقع خودم بزرگترین شاهکارم بود و قرار بود روی دست دیورتیمنتو بلند شود، چون درست مثل دیورتیمنتو، ملودی‌اش از موسیقی ایرانی بود (انصافاً چقدر هم ملودی زیبایی نوشتم) و پر از بازی‌های ریتمیک و فلان و بهمان. نوشتنِ کوارتت یک سال زمان برد؛ شش ماهی هم با چند تا از نوازنده‌های خوب دانشگاه تمرینش کردیم و روی صحنه بردیم و اجرا شد و بعداً ضبطی هم از آن گرفتم و خلاصه گذشت و گذشت. حدود شش هفت ماه پیش، به مناسبت این که می‌خواستم قطعات آلبومم کامل شود، دوباره کوارتت زهی‌ام را ضبط کردم، این دفعه یک ضبط خیلی خوب با دو نفر نوازنده‌ی عالی. طبیعتاً در مدتِ این ده سال، از 94 تا 1404 کلی موسیقی دیگر نوشته بودم و زیبایی‌شناسی‌ام به کل عوض شده‌بود. این بار وقتی کوارتت خودم را گوش دادم، فهمیدم که انگشت کوچیکه‌ی کارِ پژمان هم نمی‌شود، من آن موقع خیلی مغرور و کوچولو بودم؛ خیلی خام بودم و برای همین اینقدر جاه‌طلبی و بزرگی‌طلبی در موسیقی‌ام بود؛ و پژمان دقیقاً به این دلیل که بزرگ هست احتیاجی به بزرگی طلبی در موسیقی‌اش نداشته. و اصلاً آن نوع بسط و گسترشِ تماتیک (که در سونات‌ها و سمفونی‌های اروپایی هست) هیچ ربط و خاصیتی در موسیقی ایرانی ندارد، و من چون به زور سعی می‌کردم آن نوعِ خاص بسط و گسترش را ایجاد کنم، فرمِ کوارتتم کمی آبکی و زورکی از آب درآمده، چون ناخودآگاه می‌خواستم دلِ مخاطبِ انتلکت و اساتید دانشگاهم را هم خوش نگه دارم. در حالی که پژمان آنقدر بزرگ بود و هست که اصلاً به تخمش نبوده که موسیقی‌ای که می‌نویسد به مذاق کی خوش می‌آید و به مذاق کی خوش نمی‌آید. 

پژمان را فقط دو سه جلسه از نزدیک دیدم. افتخار این را داشتم که در حدِ دو سه جلسه شاگردی‌اش را کنم؛ هرچند آن موقع هم نمی‌فهمیدم واقعاً با کی طرفم. چون پژمان آنقدر آدم ساده و خالص و روشنی بود که برای فهمِ غبارگرفته‌ی آن زمان من زیادی بود؛ چون دروغ نمی‌گفت و در حرف زدنش به ندرت اصطلاحات تخصصی به کار می‌برد و روبرویت می‌نشست و از خودش حرف می‌زد و خلاصه به معنی خالص کلمه یک آرتیست به تمام معنا بود. 

حالا در نهایت، لینکی از کوارتت خودم و لینکی از دیورتیمنتوی پژمان اینجا می‌گذارم تا شاید روزی مخاطبی این یادداشتها را بخواند و عمق حرف من را دریابد. 

https://soundcloud.com/soroush-naziryy/string-quartet-no-1-2016 

(این موسیقی من) 

https://www.youtube.com/watch?v=p93Wjm2w0Ys&list=RDp93Wjm2w0Ys&start_radio=1&t=707s

(و این دیورتیمنتوی شاهکار احمد پژمان)  

  • ۰۴/۰۴/۲۲
  • س.ن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی