سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
  • ۰
  • ۰

 

گاه گویی

خورشید از زمینِ خُشک

چنان می‌روید

که آب از چشمه وُ

سنگ از شوره‌زار.

چنین است روییدن.

2

در ابتدای راه نشسته‌ام

و به انتها می‌نگرم

ابتدا در تاریکی است

انتها در تاریکی

و نخِ باریکی از نور

در میان.

3

ای خلیجِ کوچکِ فارس

آیا تو نیز، در من چنان می‌نگری  

که من در تو:  

بزرگ، تنها و رنجور.

 

4

رنج‌‌های ما

قلب‌های ماست

و قلب‌های ما

رنج‌های ما را

می‌رویاند؛

مثلِ گُل آفتابگردان

در مزرعه‌ی گِل‌آلود

زیرِ نورِ روز.

 

5

تمامیت را

در ناتمامی جُستن

و هر روز

اندیشه‌ی فردا کردن

و دیوارها را

در محیط حل کردن

و از آبِ دریا نوشیدن و

هرگز سیراب نشدن

تا ناتمامی

تا تمامیتِ ناتمام.

 

6

امروز

خیابان‌های شیراز

نامِ دیگری داشتند؛

زیرا من در آنها قدم گذاشتم

زیرا من آنها را دیدم

زیرا که من آنها را بودم.

 

7

پیرمردِ آبمیوه‌فروش

با دستگاهِ کوچکِ آبمیوه‌گیری‌اش

با میوه‌های تازه‌اش و پیراهنِ مندرس‌اش

با پیراهنِ سفیدِ کهنه‌اش و کاشی‌های سفید مغازه‌اش

که یادگارِ بیمارستان بود.

پیرمردِ آبمیوه‌فروش،

خیره در خیابان، خیره در ماشین‌ها

خیره در هرآنچه می‌گذشت.

8

خدایا

مرا به مقامِ خیرگی برسان

تا از دیدن رهایی یابم.  

9

کلماتِ من

پراکنده‌اند؛

زیرا که من

پراکنده زیسته‌ام

و آوازهایم را

بر سنگ‌های پراکنده خوانده‌ام

و در شهرهای پراکنده

کوچ کرده‌ام

و زنانی را که پراکنده بوده‌اند

دوست داشته‌ام

و روزی پراکنده خواهم مُرد

در جایی

که هرگز، کَس آنجا را

نخواهد شناخت.

 

 

 

 

 

 

10

ای سنگهای روحانی

ای عقیق‌های فروافتاده از مریخ

ای درخت‌های یخ زده

و ای پاییزِ غمناکِ خیابان‌های شیراز؛

اینک تمامِ شما را به خویش فرا می‌خوانم

ای تمامِ غم‌های زندگی‌ام

و ای بخشودگی‌های ناتمام.

  • ۰۴/۰۸/۱۱
  • س.ن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی