اخلاق، از اصول داشتن میآید؛ آدم اخلاقمند، آدم اصولگراست؛ یعنی برای روابطش با دیگران و برای هر چیز دیگری در زندگیاش چارچوب دارد؛ این اصول را هم نمیشود از بیرون تعریف کرد؛ یعنی آدمی که برای پیدا کردنِ اصول، به هر منبعی خارج از خودش رجوع میکند (فقه، عُرف، دین، ایدئولوژی ...) آدمی است که از درون فاقدِ اصول است؛ یعنی آن قوهی درونی که باید مرجعِ اعمال و رفتارش باشد، یا شکل نگرفته یا خیلی ضعیف است یا آن را نمیشناسد. به همین دلایلی که گفتم، آدمهایی که بیش از همه از اخلاق حرف میزنند، کمتر از همه اخلاقمدارند؛ چون با سخن گفتن دربارهی اخلاق، در حال جستجوی همان مرجع بیرونی هستند؛ به عبارتی این آدمها هنوز در مرحلهی جستجو ماندهاند و به مرحلهی ثبات نرسیدهاند.
این چیزها که مینویسم تعریف کردنش در آدمها خیلی سخت است، ولی من کاملاً حسش کردهام. به همین دلیل، ترجیح میدهم از اکثریت جامعه فاصله بگیرم؛ چون اکثریت افرادی که میبینم اصول مشخصی ندارند و برعکس، تظاهرِ شدیدی به اصولگرایی میکنند.
- ۰۴/۰۸/۱۹