ساختِ موسیقی، حملِ آگاهی، و رساندنِ آگاهی از جایی به جایی دیگر است. آگاهی از آن من نیست. من فقط یک حاملام، مثل نورونهای عصبی که پیامها را میرسانند. این دنیا پر از پیامهای نامرئی است. بودنِ ما لحظه لحظهاش شکلی نامرئی دارد. موسیقی شکلِ نامرئیِ چیزها را مرئی میکند. هر بار که این پیام را از جایی به جایی میرسانم، از نو میمیرم تا دوباره زنده شوم. برای همین زنانگی را در وجودم احساس میکنم. بدون این زنانگی نمیتوانستم حامل پیام باشم. خیلی چیزها هست که نامرئی است و فقط با کالبدِ زنانه میتوان آنها را احساس کرد. من با این زنِ درونم رابطهای دوگانه دارم، هم به او عشق میورزم و هم از او متنفرم. من با همه چیز - از جمله با خودم- رابطهای دوگانه دارم؛ و تنها راه حل تمامِ این دوگانگیها را در پذیرش محض میبینم.
- ۰۴/۰۳/۰۹