کانت با قرار دادن زمان جزو شروط سوبژکتیو تفکر، گامی بلند در حل مسالهی زمان برمیدارد. اما در این سوبژکتیویته، همچنان مرزی بین انسان و زمان برقرار است. اما جایگاه زمان در نزد هایدگر، نه در سوژهی شناسنده، بلکه در خود هستی دازاین است. از این رو مرز بین هستی و زمان عملا محو میشود. زمان همانا هستی و هستی همانا زمان است. انسان از آن رو که زمانمند است هستومند نیز هست و از آن رو که هرگز به فهم زمان نائل نمیآید، هستی او نیز دستنیافتنی میشود.
من به مکاتب شرقی، که میگویند با مراقبه میتوان به درک لحظه رسید بدبینم. برای آنها، درک لحظه به معنی فراموش کردن گذشته و آیندهاست، حال آن که لحظه اتفاقا باید از آن رو درک شود که گذشته و آینده را در خود دارد. یعنی زمان یک کل به هم پیوسته است که در لحظه فشرده میشود. بدون چشماندازی از "کل" نمیشود جزء را که لحظه است دریافت.
- ۰۰/۰۱/۰۳