سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب

۱۸ مطلب در آذر ۱۴۰۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

آن بخشی از حقیقت که سهم من است، این است که بدانم که وجود دارم و نفس می‌کشم، و این تن من است، و می‌توانم لمسش کنم. دانستنِ بیش از این، بار اضافی است، مرا از هدفم دور می‌کند.  

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

لزوم شرارت

برای من مهران مدیری نمونه‌ی جالبی است؛ که چطور یک آدمِ «خوب» می‌تواند، و باید، «بد» شود؛ تا بتواند با یک سیستم فاسد معامله کند و با یک دنیای فاسدتر در دیالوگ باشد. با خوب ماندن و پا را از ورطه کنار کشیدن، نمی‌توان با جهان غرق در گه و کثافت دیالوگ کرد. ماها که هنرمند ماندیم و تن به گُه ندادیم، در انزوا غرقه شدیم و هیچ کاری برای این جامعه نتوانستیم انجام دهیم. درست مثل رفتاری که باید با زنان داشت، تاثیرگذاری بر اجتماع هم نیازمند حد مشخصی از شرارت است. در این زمینه سریال برکینگ بد می‌تواند معلم خوبی باشد. 

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

مسخره و سبک

فکرهایی که داریم خیلی مسخره و سبُک‌اند؛ مثل بادکنک‌های رنگی می‌مانند که در هوای بهاری ولو می‌شوند، و معلوم نیست کجا می‌روند، و ما را به کجا می‌برند. چه مسخره است جهان؛ و چه بی‌انتها می‌خندد. بیایید ما نیز بخندیم، و مسخره باشیم، و بدانیم که فکرهایمان چقدر سبُک‌اند، و سبُکی این جهان را انتهایی نیست. 

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

سکوت سنگ

من از حس، احساسی‌گری، لذت‌جویی، عشق‌ورزی، رازورزی، کلمه‌بازی و شاعری بیزارم. تنها یک چیز را به رسمیت می‌شناسم و آن سکوت است: سکوتِ درخت در باد؛ سکوتِ قایق بر آب؛ سکوت جهانِ هستی در ابدیت. 

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

می‌توان از مرگ نهراسید. کافی است دکمه‌ی ترس را در درونمان خاموش کنیم و دکمه‌ی بی‌حسی را روشن کنیم، تا مثل خدا بدرخشیم؛ چرا که احساسات، مربوط به انسان‌های هنوز به تکامل‌نرسیده است. 

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

بی‌نیازی

هرگونه نیاز به دیگری توهم است؛ ذهنی که در کودکی نیازمند عشق مادر بود، هنوز خیال می‌کند نیازمند عشق دیگری است. دریافت این واقعیت، مرا از گریه کردن و از رنج کشیدن و از ناله کردن دور می‌سازد، حس می‌کنم همچون قایقی هستم با بادبانِ برافراشته در آب‌های روان به سوی ابدیت. 

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

یگانگیِ ما

من در یگانگیِ خودم با خدا هیچ تردیدی ندارم، و مطمئنم که هر گاه خودم را معیار قرار داده‌ام، خدا را معیار قرار داده‌ام؛ و هر گاه رو به سوی دیگران کرده‌‌ام از خدا فاصله گرفته‌ام. این مطلبِ ساده و پیش پا افتاده، آنقدر به درونم رسوخ کرده که دیگر هیچ چیز آن را از من جدا نمی‌کند. 

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

درخت و سایه

درخت به سایه‌اش می‌نگرد تا آفتاب را ببیند. 

  • س.ن