چه شیرین است اندیشیدن
وقتی که اندیشه تویی
درست مثل لحظهی سقوط برگ
یا نوشیدن چای
یا فرو افتادن در استخر سرد
چه شیرین است اندیشیدن
وقتی که اندیشه تویی.
چه شیرین است اندیشیدن
وقتی که اندیشه تویی
درست مثل لحظهی سقوط برگ
یا نوشیدن چای
یا فرو افتادن در استخر سرد
چه شیرین است اندیشیدن
وقتی که اندیشه تویی.
چه غمانگیز است
دیگر از هیچ چیز نهراسیدن
گویی که هیچکس در اتاق نیست
و هیچ خورشیدی آسمان فردا را روشن نمیسازد
و حرف ما را
هیچکس به گوش هیچکس نمیرساند.
تنها سکوت در جریان است
و خاطراتِ دیروز،
که در وزشِ بادهای خزان فرو میریزند.
هنوز چیزی
از گذشته دارم
که به امروز نپیوستهاست
انگار بین باد و درخت
هنوز فاصله هست
و میوهی رسیدهی امروز
سالهای بعد
از شاخه خواهد افتاد.
اما برگهای پلاسیده
و حرفهای نگفته
و شکمهای برآماسیده
شایستهی احتراماند
زیرا روزی حقیقت ما را
در آینه خواهند گفت
و نامهای فراموششده را
به یادمان خواهند آورد.
هنوز چیزی هست
که بتوان نامی برآن نهاد
هرچند دیر، هرچند دور.