سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب

۱۷ مطلب در مهر ۱۴۰۳ ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

دیگر نمی‌خواهم 

از باد و آب و درخت بسرایم؛ 

چرا که ساندویچ‌فروشِ میدانِ انقلاب    

دیروز مُرد 

و گاریِ شکسته‌ی او 

هنوز باقی است. 

دیگر نمی‌خواهم از باد و آب بگویم 

زیرا که باد نمی‌میرد 

زیرا که آب نمی‌میرد. 

 

  • س.ن
  • ۱
  • ۰

درخت‌ها

ای ذرختی که 

ریشه‌های سرد داری 

و خاکِ سرد تو را احاطه کرده‌است 

ای درختی که آواز سر می‌دهی 

و بادِ سرد تو را می‌پوشاند 

ای درختی که با من سخن می‌گویی 

و من هرگز نخواهم فهمید

ای درختِ بی‌پایان، 

ای درختی که. 

  • س.ن
  • ۱
  • ۰

شاعر، وقتی یک امکانِ زبانیِ تازه را کشف می‌کند، چیز تازه‌ای از خودش را کشف کرده، یعنی وجهِ هستی‌شناختی دارد؛ شاعر به وسیله‌ی زبان دوباره متوجه می‌شود که «هست»، دوباره به یک هستنده تبدیل می‌شود. اما همین امکانِ زبانی، وقتی که مستعمل شد، وقتی که شاعر تا تهش را استفاده کرده، تبدیل به ابزار می‌شود، مثل چاقویی که کند شده دیگر نمی‌بُرد، چون دیگر به قلب شاعر وصل نیست؛ پس باید دوباره پوست انداخته شود، و زبان از نو خودش را بیافریند. داستان شاعری من اینطور بوده که در یک دوره‌هایی ناگهان شکفته می‌شوم و تعداد قابل توجهی شعر را در یک بازه‌ی زمانی کوتاه می‌نویسم؛ بعد امکانِ زبانی‌ای که در من شکوفا شده بود مستعمل می‌شود، یعنی حس می‌کنم که دیگر واقعی نیست، فیک است، پس تا مدت زیادی (گاهی چند ماه یا حتی یک سال) دوباره شعر گفتن را کنار می‌گذارم، تا وقتی که زبان خودش دوباره خودش را بزاید، نو شود. نمی‌دانم چطور این اتفاق می‌افتد، اما همیشه به هر حال به طور طبیعی اتفاق می‌افتد، نیازی نیست به آن فکر کنم؛ و چون شعر اولویت زندگی‌ام نیست، همیشه حالِ خوبِ خودش را حفظ می‌کند و برایم هم مهم نیست که واقعاً شاعر خوبی هستم یا نه. فقط چیزی را که واقعاً هستم می‌نویسم، همیشه و در همه حال. 

  • س.ن
  • ۲
  • ۰

شکفتن

درختان در بهار 

می‌شکُفند

و به آرامی فرو می‌ریزند. 

من نیز روزی در تو خواهم شکفت  

و با وزشِ اولین بادِ پاییزی فرو خواهم ریخت.  

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

اندیشیدن

چه شیرین است اندیشیدن

وقتی که اندیشه تویی

درست مثل لحظه‌ی سقوط برگ

یا نوشیدن چای 

یا فرو افتادن در استخر سرد

چه شیرین است اندیشیدن

وقتی که اندیشه تویی.

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

سکوت و صبر

چه غم‌انگیز است

دیگر از هیچ چیز نهراسیدن

گویی که هیچ‌کس در اتاق نیست

و هیچ خورشیدی آسمان فردا را روشن نمی‌سازد 

و حرف ما را 

هیچ‌کس به گوش هیچ‌کس نمی‌رساند.

تنها سکوت در جریان است 

و خاطراتِ دیروز، 

که در وزشِ بادهای خزان فرو می‌ریزند. 

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

پاییز۳

هنوز چیزی

از گذشته دارم 

که به امروز نپیوسته‌است

انگار بین باد و درخت

هنوز فاصله هست 

و میوه‌ی رسیده‌ی امر‌وز

سالهای بعد 

از شاخه خواهد افتاد.

اما برگهای پلاسیده

و حرفهای نگفته

و شکم‌های برآماسیده 

شایسته‌ی احترام‌اند

زیرا روزی حقیقت ما را 

در آینه خواهند گفت

و نام‌های فراموش‌شده‌ را 

به یادمان خواهند آورد. 

هنوز چیزی هست 

که بتوان نامی برآن نهاد

هرچند دیر، هرچند دور.

  • س.ن