من زمینم، آسمان زمین است، باد زمین است، و زمین خود چاهی است در دلِ زمین.
بلعیدنِ هر چیز، اشارتی است به بلعیدنِ چیز دیگر: خطایی نخواهد بود.
ای در دسترستر از حالِ حاضر، ای آیندهی موقوف و ای گذشتهی پیش از گذشته.
من زمینم، آسمان زمین است، باد زمین است، و زمین خود چاهی است در دلِ زمین.
بلعیدنِ هر چیز، اشارتی است به بلعیدنِ چیز دیگر: خطایی نخواهد بود.
ای در دسترستر از حالِ حاضر، ای آیندهی موقوف و ای گذشتهی پیش از گذشته.
وقتی به گذشته مینگرم، میبینم اشتباهاتی کردهام که باید خودم را ببخشم. اشتباهاتی که اشتباه بودنشان تا مدتها به درستی بر من معلوم نبود؛ و مدتِ کمی است که ماهیتشان را متوجه میشوم. اما چون تمامِ اشتباهاتم از نقصِ آگاهی بودهاند میتوانم خودم را ببخشم. به مسیرِ آمده مینگرم که چقدر باشکوه بوده. میتوانم خودم را ببخشم، و بر صخرهی بلندِ بخشایش سر بلند کنم؛ و به ابرهایی خیره بنگرم که از دور میایند، ابرهای بارانزا.