این روزها مخصوصاً توی اینستاگرام که میرم متوجه یه چیز جالب میشم: همه میخوان یه جوری القا کنن که حالشون خوبه و هیچ مشکلی ندارن و تمام قد در حال پیشرفتن، حالا یا پیشرفت کاری یا پولی یا احساسی، یا هر چیزی. اما واقعیت اینه که هیشکی حالش خوب نیست؛ هیچ انسانی حالش خوب نیست، انسان ذاتاً حالش خوب نیست، انسان ذاتاً تنها و بیچارهست. تمامِ این موفقیتهای شغلی و مالی و هر چیزی که دلالت بر حال خوب داره، یه جور مکانیسم دفاعیه، چون به ما اینجور یاد داده شده (مخصوصاً توسط علم روانشناسی) که حال بد یه باگه، که وقتی حالت بده یعنی تو مقصری، به ما یاد داده شده که از حالِ بد خجالت بکشیم و احساس شرم کنیم و پنهانش کنیم، برای همین سعی میکنیم توی برخوردهامون با همدیگه، هر جوریه اون زخم عمیق رو پنهانش کنیم، نذاریم بقیه بفهمن که ما هم زخمی هستیم. به نظر من فقط یکجور حالِ خوب وجود داره؛ اون هم پذیرفتن اینه که حالت بده. وقتی میپذیری که حالت بده و بابتش گریه میکنی حالت خوب میشه. اون لحظه ایگوت رو رها میکنی، تسلیم میشی و میپذیری که تو در جهان هستی هیچ کارهای و هیچ تقصیری نداشتی بابت این همه بلا و بیچارگی که سرت اومده. اونوقت دوباره کودک میشی. برای همین انجیل میگه: «به ملکوت آسمانها راه نیابید مگر آن که کودک شوید».
- ۰۴/۰۷/۱۰