من به عنوانِ آدمی که گرایشِ سیاسیاش راست است، طبیعتاً نه از طرزِ فکر ساعدی خوشم میآید، نه شاملو و نه بقیهی همپیالههای ایشان. کلاً هم از چپ - و به خصوصِ چپ ایرانی- نفرت دارم و به نظرم این جریان فرقِ زیادی با جمهوری اسلامی ندارد. اما متاسفانه آن سرِ طیف هم - که ازشان به اندازهی چپها متنفر نیستم- همچین چیزِ به درد بخوری از آب درنیامدهاند؛ و با رفتارهای لمپنواری فرصتهای خوبی برای خود-برحق-پنداری به چپها میدهند.
شاشیدن به قبرِ نویسندهای که چهل سال است دار فانی را وداع گفته، با هر طرزِ فکری که دوست داریم یا نداریم، خیلی خیلی کار فُول و عجیبغریبی است؛ همانطور که انداختنِ کلِ تقصیر انقلاب بر گردن چند نفر روشنفکر کارِ فُول و عجیبی است، و اصلاً حلاصه کردنِ تمام علتهای یک رویداد تاریخی در یک چیز یا چند نفر خیلی عجیب است؛ و اصلاً از همه بدتر این که شما هنوز از انقلاب 57 عبور نکردهاید، یعنی یک رویدادی را که 45 سال پیش اتفاق افتاده و دیگر هیچ راهی برای تغییرش نیست بخشیدهاید، یعنی گذشته را نبخشیدهاید، و تا وقتی گذشته را نبخشی، آینده اتفاق نمیافتد. یعنی نهایتِ آمالِ شماها بازگشت به وضعیتی است که قبل از 45 سال پیش داشتهایم، که تازه تصویر خیلی دقیق و درستی هم از آن نداریم؛ و گیرم که دورانِ پهلوی بهشت برین بوده باشد، کلاً اندیشهی بازگشت به گذشته خیلی فُول و شکست خوردهاست.
خلاصه میخواهم بگویم، متاسفانه اپوزیسیون ما از دو طیف چپ و راست تشکیل شده که جفتشان مرتجع و عقبافتادهاند (هرچند از اولی خیلی بیشتر متنفرم)، و هیچکدام لیاقتِ نمایندگی اعتراضاتِ داخلی را ندارند؛ چون روحِ اعتراضاتِ واقعی داخل ایران، خیلی خیلی پیشرفتهتر و آیندهگراتر از هر دوی این جریانهای پیر و ازکارافتادهاست.
- ۰۳/۱۰/۰۸
محمد مسعود نویسنده و روزنامه نگار زمان شاه ،
جملۀ معروفی دارد :
« در کشور ما ، پرخونی مرض بسیار بدی است .
یادم هست چند سال پیش
یکی از صدراعظم های ما پر خون بود
بردند حمام فین کاشان خونش را کم کردند .
اصلا ، گاهی ما قمه به دست می گیریم
به سر خود می زنیم تا خونمان کم شود »
البته این نویسنده دستمزد خود را همچون احمد کسروی دریافت کرد و به ضرب چند گلوله ترور شد .
مولانا در مثنوی داستانی دارد با این عنوان :
« گفتگوی چند مور »
گویا خطاطی در حال نوشتن بود .
مور اول نگاه میکند و لذت می برد از نقشی که نک کلک ( قلم ) بر روی پوست یا کاغذ ایجاد میکند . می گوید عجب زیبا صنعتی خلق میکند این نک کلک .
مور دوم که کمی دور اندیش تر از وی و نگاهش عمیق تر است ، می گوید : این اعجاز قلم نیست ، بلکه هنر انگشتان و دست است .
مور سوم که از آن دو ، نیک بین تر است ، میگوید : خلق این زیبایی ، حاصل اعجاز ساعد و بازوست .
و مور چهارم میگوید : صانع اصلی این زیبایی و هنر ، چیزی یا کسی است که ما کمتر آن را می بینم ، مگر اینکه نگاه و دیدی عمیق به جهان هستی داشته باشیم .
ناگفته پیداست که منظور مولانا با توجه به عقایدش ، خداست .
اما یک دور نمای پنهانی را نیز بیان میکند .
و آن اندیشۀ فراگیر و فراخ و گسترده است .
و بی شک اشاره به اندیشه ای همچون اندیشۀ شمس تبریزی دارد .
القصه :
تفکیک اندیشه و تفکر ،
به چپ و راست
یک بازی ذهنی است که سالهاست ، نه در ایران ، بلکه در کل جهان راه انداخته اند ، تا هر کسی ماست خودش را به صرف شیرین بودن و خوشمزه تر بودن نسبت به سایر ماستها اعلام و غالب کند و مابقی را ترش و بدمزه نشان دهد .
آنچه مهم است
فریب نخوردن من و شماست
وگرنه ما را چنان فریب میدهند که هر کدام به دنبال ماست شیرین ،
بی آنکه خود بدانیم و بخواهیم
دنباله رو چپ یا راست باشیم .
از من اگر بپرسی
خواهم گفت :
هر دو بازی چپ و راست
برای فریب من و توست
حتی خدا نیز میتواند به راحتی ما را فریب دهد
بی آنکه متوجهش شویم .
نمونه اش همین تعدد ادیان است .
واقعا چه نیازی به 124 هزار پیامبر و دین بود ،
اگر همان اولی برای هدایت بود .
می بینی دوست عزیز ؟
حتی خدا نیز ، منافع خود را در تکثر انواع چپ و راست میبیند .
اما در مقابل همۀ این ترفندها
من و تو یک عاملیت مهم و اصلی داریم
و آن هم عقل و اندیشۀ درست .
بی مناسبت نبود اگر مولانا گفت :
« مردم اندر حسرت فهم درست »
و زنده یاد امیر خانی
در نوشتن همین یک خط
حروف ( ست ) را در واژۀ ( درست )
در آخر جمله ، وارونه نوشت .
موفق باشید