وسواس خاصی برای نوشتن دارم، شبیه وسوسه است، انگار که دستهایم باید کاری بکند، و مهم نیست که آنچه نوشته میشود ارزش دارد یا نه. نوشتن برای من «دستورزی» است، در نوشتن متبلور میشوم، خداوندا از تو سپاسگزارم که به من ذهن و دست و زبان دادی که بنویسم، و در من شکوفا میشوی و در هر نفسی که میکشم از مجرای سینهی من به بیرون میخزی و با دمِ بعدی به درونِ من راه مییابی، و از تو سپاسگزارم که به شکلِ من ظهور کردهای و در سلولهای من حضور داری و ریزترین ارتعاشاتِ من تو هستی و از تو سپاسگزارم که میانِ خودت و من مرزی قرار ندادهای، و مرا در مسیرِ درک این بیمرزی هدایت فرمودهای. و دوست دارم تا صبح بنویسم که از تو سپاسگزارم و شکرگزاریام هرگز به پایان نرسد.
شکر نعمت خوشتر از نعمت بود
شکرباره کی سوی نعمت رود
شکرْ جانِ نعمت و نعمت چو پوست
ز آنک شکر آرد ترا تا کوی دوست
نعمت آرد غفلت و شکر انتباه
صید نعمت کن بدام شکر شاه
- ۰۳/۰۸/۲۳