چه بیهوده است
از تاریخ گفتن،
وقتی که آفتاب
روی سر ما میتابد
و استخرهای یخ را
بیرحمانه تبخیر میکند
و گلهای داوودی را در میادین شهر میرویاند
و قلبهای ما را باز زنده میکند، و باز میمیراند
و از عشق سرشارمان میسازد
وقتی که مردهایم
و از مرگ سرشارمان میسازد
وقتی که عشق میورزیم.
چه بیهوده است از تاریخ گفتن
وقتی هنوز یکدیگر را
نومیدانه دوست میداریم.
- ۰۳/۰۶/۲۶
کاش میشد رشته محبت را برید