در نیزار نگریستم
و دانستم که خاک هم تنهاست
در خاک نگریستم
و دانستم که جهان تنهاست
در جهان نگریستم
و دانستم که دیگر تنها نخواهم بود.
من و خاک و جهان
در تنهایی خود غوطهور بودیم
و مثلِ ماهیان
در ابدیتِ خود شنا میکردیم
و بالههای کوچکمان را
در تاریکی به رقص میآوردیم
و شمعهای شناور را
از دریاچهی شبرنگ
عبور میدادیم.
- ۰۳/۰۶/۱۵