آب دوباره قطع است. گمان بردهام که همسایهی پدرسگِ پایینی (که ذاتش نجس و حرام است) میرود پُمپ آبم را دستکاری میکند، شهدوست هم این فرض را تایید میکرد. امیدوارم اینطور نباشد چون در این صورت مادر پیرش را به عزایش خواهم نشاند.
عصری شهرزاد آمد، قطعهی اسکریابین را آنالیز کردیم. از دانشگاه آمده بود، خسته و منفجر. در آشپزخانه - که محبوبترین جای خانهی من است- نشستیم و چای نوشیدیم. آنجا چند گلدانِ لش گذاشتهام، که برگهایشان آویزان میشود تا روی زمین. و چند گلِ سرخِ وحشی هم آن وسط دادهاند.
شهرزاد که رفت، شهدوست آمد. پمپ را برداشت برد تعمیر کند فردا بیاورد.
نیم ساعتی با ک لاسِ سبک زدم (لاس سنگین الان برای قلبم ضرر دارد) بعدش نشستم، با پایاننامهی سارا لاس زدم. دو تا فیدبکِ فیک اضافه کردم از خودم و یکی از بچهها، که حجم کلمه برود بالا. رسیدم به 14500.
نمیدانم این کاری که برای علی و آرتاش نوشتم سرنوشتش چه میشود.
- ۰۲/۰۲/۱۹