سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

آب دادن

بابا آب می‌دهد، و دستشوییِ خانه‌ی من آب می‌دهد، و آقای همسایه‌ی پایینی هم به خانم‌اش آب می‌دهد، و گویا در این بیابان فقط ما خُشک‌لَب ایستاده‌ایم. دیروز زنگ زده که آب دارد از بالا سرریز می‌کند این پایین، و دیوارهایمان لکِ زرد افتاده و اگر نجنبی خسارت می‌گیرم. گفتم پشتِ گوشَت را ببینی از من هم پول می‌بینی، گفتم چون دلم خیلی از دستِ مرتکه‌ی دهاتیِ کون نشسته پُر بود و اگر دستم بهش برسد مثلِ فنِ آپِر کاتِ مورتال کُمبَت پرتابش می‌کنم توی سقف، که مثلِ ژله با سقف یکی شود. 

حالا این وسط که همه آب می‌دهند، پ زنگ زده که از قشم برگشته‌ام بیا هم را ببینیم. پیچاندم. به خودم گفتم لابد می‌خواهد ساعت‌ها شرحِ پُلی‌آموری‌هایش را تعریف کند، که از دست چه کسانی آب گرفته و به چه کسانی آب داده. دجله و فراتِ ما غرق است، و فقط گاهی قایقی، در دوردست می‌بینم، که گویی روی خروارها ماسه و شن شناور باشد. 

  • ۰۲/۰۲/۱۱
  • س.ن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی