سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

شبانه 38

خب، حرفم عوض شد: ارکستر سمفونیک داشتن خوب است ولی نه دیگر به هر قیمتی. 

این که من امشب شنیدم رسماً صدای سگ می‌داد. با توقع بالا نرفته‌بودم، اصلا! ولی دیگر توقعم اینقدر پایین هم نبود. 

زهی‌ها خیلی معمولی بودند و می‌شد پذیرفت، اما بادی‌ها... اصلاً نمی‌توانم بگویم چه افتضاحی شنیدم. 

قطعه‌ی اولی که اجرا کردند از شاهین فرهت بود، خودِ قطعه که بَد بود حالا هیچ، به قسمتِ وسط قطعه که می‌رسید، سولوی اُبوا رسماً غیرقابل تحمل بود، انگار غازی دارد در وسطِ بیابان می‌خواند. 

حالا همه‌ی ضغیف بوذنِ ارکستر به کنار، صدابرداری هم افتضاح بود. تقریباً فقط ملغمه‌ای صوتی شنیده می‌شد. 

امشب فهمیدم با رهبریِ ب، این ارکستر به هیچ جا نمی‌رسد. فهمیدم دغدغه‌ی ب هرچه باشد «خودِ» موسیقی به شکل خالص‌اش نیست. نمی‌گویم موسیقایی نیست، اما موسیقی بخشِ کوچکتری از دغدغه‌ی این ارکستر است. اگر موسیقی بود، هرگز با این کیفیت ارکستر را روی صحنه نمی‌آورد که صرفاً بگوید ما ارکستر سمفونیک داریم.

اما در عوضِ تمامِ این ناهنجاری‌ها که دیدم و شنیدم، امشب آرتاش و علی را دیدم که از تهران آمده‌بودند با ارکستر تکنوازی کنند؛ دو نفری که به جرات می‌توانم بگویم بهترین فلوتیست‌های این مملکت‌اند. با علی قبلاً تجربه‌ی همکاری داشتم، آخرین کاری که ضبط کردم پارتِ فلوت را علی اجرا کرد، و از همان موقع چیزی از جنسِ دوستی بین ما جرقه خورد. 

امشب بعدِ اجرا، علی و بهار و مازیار و آرتاشس را بردم گرداندم، رفتیم فلکه‌ی شهرداری، پشتِ ارگ از شلوغی جای سوزن نبود. شانسی جای پارک پیدا کردم. رفتیم کافه ژولپ، بسته بود. علی و آرتاش سازهایشان را درآوردند شروع کردند بداهه دوئت زدن. چنین بداهه‌ای را (آن هم از ساز بادی) در زندگی‌ام نشنیده‌بودم. مردم جمع شده‌بودند، همه انگشت به دهن. گاهی نوازنده‌های خیابانی (حداقل در ایران) بهترین نوازنده‌های این مملکت‌اند که تفریحی می‌آیند خیابان اجرا می‌کنند.

آخر شب، بهار را رساندم ترمینال، علی و مازیار رفتند خانه‌ی آرتاش. قرار شد فردا برنامه‌ی قلات بگذاریم، یا شاید علی و آرتاش بیایند اینجا بداهه‌ای بزنیم. 

حس می‌کنم امشب بعدِ مدتها دو تا موزیسین درست حسابی دیدم؛ آخرین بار که دوستانِ موزیسین [واقعی]ام را ملاقات کرده‌بودم حدود دو ماه پیش بود که متین اینها آمدند اینجا دو هفته ماندگار شدند. 

متاسفانه تنها بدیِ این شهر، این است که دوستِ موزیسین ندارم، حس می‌کنم از این حیث خیلی تنها مانده‌ام.

 

  • ۰۲/۰۲/۰۷
  • س.ن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی