سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

آنگاه که خورشید

با نوای سنج

از سقفِ آسمان شکُفت  

نیلوفر شکسته‌ای

بر آب

لالایی می‌خواند.

مارماهی‌ها، برگ‌های استوایی را  

در بستری از بنفشه و مُرداب

تاب می‌دادند

و قایقِ ماهی‌گیران

در خاکستریِ آمازون

به اقیانوس روان بود

 و کلاه‌های توری‌شان

آفتاب را همواره به تعویق می‌انداخت

و آفتاب از پی آنان بود

چنان که آنان از پیِ آفتاب.

کلامِ آفریننده با خود گفت:

«من خدای‌ اینان‌ام یا اینان خدای خویش؟

من از کدام درون می‌آیم

که اینگونه بیرونِ خویش ایستاده‌ام؟»

آن روز قایقِ ماهی‌گیران

در سایه‌ی صبری بی‌پایان به اقیانوس روان بود؛

 خورشید از میانِ گیاهانِ آسمانی

سر بیرون کرده با لبانِ آتشین

سرودِ تابستان می‌خواند:

کودکانِ پابرهنه

همواره در گلِ خیس

می‌پلکیدند؛

و عطرِ شامگاهی

در آبراهِ آمازون سدِ بنفشی

می‌گسترد.

با خود چنین گفتم:

«من خدای کلماتم

یا اینان خدای خویش

اگر که هر یک نام خود را

چونان هدیتی ناکامل

به معراج می‌برد؟»

 خورشیدِ سبز

به خوابگاهِ اقیانوس درغلطید

و شهرزاد،

خونِ سرخِ دقایق را

بر آبِ لرزان گسترد.

با هر نوای سنج

صدها پرنده‌ به هجرت ‌رفتند

و ردِ افق، در آسمان کمرنگ شد،

چنان که هر کلمه در آخرین حرفِ خویش.

  • ۰۱/۰۷/۰۴
  • س.ن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی