سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

از خستگی مینویسم

این حس تنهایی، این نومیدی عمیق از آدمیان، چیزی است ناگزیر. باید به آن تن دهم اگر تا کنون نداده‌ام. نومید از خدا، نومید از آدمیان. نومیدی مقدس چونان معبدی در میان صحرایی. شمعون صحرا. در دوردست تا چشم کار می‌کند چیزی نیست.

بر شن‌های صحرا پیاده باید رفت

وگرنه تایر ماشین‌ها، از روندگی چیزی کم ندارد، جز لمس. 

باید که سطح را حس کرد، که زیر پای آدمیان مثل هوا کش می‌آید

و مثل عمر، کشدار می‌شود. 

باید که سطح را حس کرد، وگرنه ترمز ماشین از ایستادگی 

چیزی کم ندارد، جز لمس.

  • ۰۱/۰۳/۱۸
  • س.ن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی