این حس تنهایی، این نومیدی عمیق از آدمیان، چیزی است ناگزیر. باید به آن تن دهم اگر تا کنون ندادهام. نومید از خدا، نومید از آدمیان. نومیدی مقدس چونان معبدی در میان صحرایی. شمعون صحرا. در دوردست تا چشم کار میکند چیزی نیست.
بر شنهای صحرا پیاده باید رفت
وگرنه تایر ماشینها، از روندگی چیزی کم ندارد، جز لمس.
باید که سطح را حس کرد، که زیر پای آدمیان مثل هوا کش میآید
و مثل عمر، کشدار میشود.
باید که سطح را حس کرد، وگرنه ترمز ماشین از ایستادگی
چیزی کم ندارد، جز لمس.
- ۰۱/۰۳/۱۸