اما پرسش هرگز قلبِ خودش را نشانه نمیگیرد.
وقتی میپرسم «این چیست» در پرسشِ من این گزاره مضمر است که «این را نمیدانم». یعنی نبودِ دانشی یا چیزی. اما پرسش به جای پرداختن به ذاتِ «نبودن»، معطوف به امری بیرون از خود میشود. اصلیترین گزارهی هر پرسشی عدم است، و اکنون جای آن دارد که پرسش را وارونه کنیم. به جای این که بپرسیم «این چه چیزی هست»، بگوییم «این چه چیزی نیست» و به جای «من چه کسی هستم» بهتر است بپرسیم «من چه کسی نیستم».
پینوشت: این کشف اگرچه بسیار بیربط به جهانِ حی و حاضر به نظر میرسد. اما در زندگیِ حی و حاضر من تاثیر ملموس و چشمگیری میگذارد آنقدر که حس میکنم تعمداً دارم همه چیز را نمیبینم، بهتر بگویم: هر چه را میبینم، نمیبینم.
- ۹۹/۰۴/۲۳