بیداری
شکلی از تن است:
سوزنِ کاج در برف.
تو میآیی،
برف را سوراخ میکنی وُ
باریکهای از ذهن میشوی:
مثلِ نوری که
بر سنگفرش اُفتاد،
و خیس شد.
تو میآیی:
به شیوهی عدد پنج
- سخاوتمند-
و حقیقتِ سرد میوزد
بر ماهیانِ مُردهی آبی رنگ.
آنگاه، مسیحِ کوچک من
گنجشکی خواهد بود
و او یکایکِ ما را
به نام، خواهد خواند.
- ۹۸/۰۴/۱۴