سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب در آذر ۱۴۰۱ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

تن تو

تن تو گلی است

که به محض شکفتن می‌پژمرد

ای کاش دستانی داشتم که تن تو را 

جاودانه می‌کرد 

و به بهار ابدی می‌سپرد‌. 

ای کاش دستانی داشتم به وسعت مرگ. 

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

اشتباهات

در گذشته آنقدر اشتباه کرده‌ام که اکنون از کار درست بیشتر می‌هراسم تا اشتباه.

بگذار این لیوان شیر سر رود. بگذار سرریز شود و زمین را سفید کند.

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

آرزوها

در گذشته می‌گفتم کاش دستهایم آنقدر بزرگ باشد که دنیا را به چنگ کشم. 

اکنون می‌گویم کاش آغوشم آنقدر کوچک باشد که تو در آن جای گیری. 

 

  • س.ن
  • ۰
  • ۰

بدون ماسک

ساعت ۵ دقیقه به ۶، آموزشگاه فروغ. 

اتفاقی افتاد که ذاتا عجیب نبود اما تاثیرش در من چرا. خانم ر، هنرجویی که دو سال است هر هفته بلااستثنا سر کلاس حاضر شده، برای اولین بار بدون ماسک آمد. این خانم را من دو سال تمام دیده‌ام و نیمه‌ی بالای چهره‌اش آنچنان در ذهنم تثبیت شده‌بود که حتی یادم رفته بود صورتش نصفه‌ی پایینی هم دارد. آن نصفه‌ی بالایی با حالت خاص چشمانش تصویری معصوم در ذهن من می‌ساخت (کمی هم شبیه مادرم) که با سادگی شخصیتش و بی‌استعدادی محض‌اش در زمینه‌ی موسیقی کاملا جور در می‌آمد. بنابراین رفتار و نوع تدریس من هم با عنایت به همین چهره شکل می‌گرفت. 

من آنقدر به این چهره‌ی ماسک‌دار خو گرفته بودم که اصلا یادم نبود که این آدم ماسک می‌زند، طوری که امروز وقتی از در کلاس تو آمد (البته عینک هم به چهره‌اش اضافه شده‌بود) فکر کردم صورتش عوض شده، یا خیلی لاغر شده، چون نیمه‌ی پایین چهره‌اش اصلا معصوم نبود، سن بالاتری را نشان می‌داد و از درایت و فهم بالاتری هم برخوردار بود. این قضیه برای من به یک کشف متافیزیکی تبدیل شد، یعنی از درون انگار دریچه‌ای توی قلبم یا توی قفسه‌ی سینه‌ام باز شد، زاویه‌ی دیدم عوض شد، حتی کمی احساس عشق کردم، و تمام طول کلاس، وقتی که داشتم اصول سخت و مزخرف وصل آکوردها را درس می‌دادم لبخند ملایمی به رنگ آبی روی لبانم بود. 

کمی متاسفم که با نوشتن این سطور کشف اولیه را در خودم کشتم و تبدیل به کلماتش کردم، اما دنیا به آن چند دقیقه می‌ارزید.

  • س.ن