باور کن عزیز من، هیچ لزومی برای هیچ چیز نیست و این عین ضرورت است. حتی بین کشتن یا نکشتن یک انسان فرقی نیست هرچند خدای موسی گفت نکش. من اگر نمیکشم چون در حدی نیستم که بکشم. مایهاش را ندارم. بین هیچ چیز فرقی نیست عزیز من و این ضرورت مقدس است. تنها امر مقدس همین است که X با Y برابر باشد، آنقدر برابر که نتوانی انتخاب کنی. که درمانده شوی. در اضطرار قرار بگیری و اضطرارت مدام شود. همواره در آستانهی انتخاب هستی، در آستانهی قدم آخر و هرگز این قدم را برنداری.
و در نتیجهی اضطرار همواره در گریز باشی، از چیزی به چیزی؛ که نیست. خدای من این است: آستانهی اجبار.