سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

بعد از مدتها

اما هنوز

در طپانچه‌ی من 

یک فشنگ مانده‌است 

برای شلیک کردن به افق دور

به تنه‌ی درختی که نمی‌توانم دید. 

 

یادم می‌آید بچگی‌هایم

تمام خودم را خواب می‌دیدم. 

و اشیای اتاق را روی میز می‌گذاشتم 

(خودکارها را و دفترها، و قلب کوچکم را)

تا از لذت تماشا، بی‌نصیب نباشم.

و با سرعت بال حشرات

به سالیان بعد پرتاب می‌شدم. 

 

وقتی از زمان می‌گویم 

یعنی ذوب شدن یک لیوان شیشه‌ای 

که از پس‌اش قطرات آب را می‌توان تماشا کرد. 

یا یک فواره. یا یک حوض:

جسمی در امتداد هوا کش می‌آید. 

پس در ازای هر شئ کوچک ناچیز 

شئ کوچک دیگری هست، که نیست. 

 

تصور کن، یک خودکار بیک را:

می‌نویسد، که نمی‌نویسد. 

خطوط نامرئی را 

بر صفحه‌ای که نیست می‌نگارد 

اکنون به نفس‌های من نگاه کن 

نشسته بر ورق محو هوا. 

می‌آیند، همان‌سان که رفته‌اند. 

می‌روند، همان‌سان که آمده‌اند. 

 

 

 

 

  • س.ن