تو به من انگِ مریضی میزنی. تو به من قرص و روانکاوی تجویز میکنی. تو روی مریضی من اسم میگذاری، تو من را طبقهبندی میکنی، تو روحِ فراگیر من را به «روان» تقلیل میدهی، تو من را مریض میکنی و بعد خودت به من دوا میفروشی. در زمینِ بازیِ تو، من هیچ راهی جز پناه آوردن به خودت ندارم؛ تا دردهایم را نشانم بدهی، تا به من بگویی که فلان مرضم ریشه در رفتار والدینم در کودکی دارد؛ من اما دیگر در دایرهی تو نیستم؛ من از دایرهی تو خارج شدهام؛ چون دیگر قصد ندارم خودم را به عنوان «مریض» بشناسم، من شفا یافتهام، نه از طریقِ تو؛ من شفا یافتهام زیرا من دیگر من نیستم، منی که من بود مُرد، منی به دنیا آمد که همه چیز است و هیچ چیز نیست؛ تو مشکلاتِ من را از طریقِ «من» تعریف میکردی؛ دیگر کدام «من» باقی مانده که درد و مرض داشتهباشد؟ من خوشبختم مثل کودکی که آببازی میکند، مثل پرندهها، مثل ماهیها و گربهها و گیاهان. من هیچ شأن والاتری برای انسان قائل نیستم؛ انسان هم مثل تمامِ حیواناتِ دیگر جزئی از طبیعت است؛ میخورد، میخوابد، میریند، میشاشد، تولید مثل میکند و آخرش هم میمیرد؛ تو آمدهای با خاص کردنِ «انسان»، با جدا کردنش از طبیعت مریضش کردهای؛ تو به انسان هویتِ ذاتاً مریض دادهای؛ انسان برای بودن نیازی به اندیشیدن ندارد؛ بودن مقدم است بر اندیشیدن، و اتفاقاً اندیشیدن است که بودن را مخدوش میکند. انسان هست، حتی اگر نیاندیشد. تو آمدهای به اندیشهی اسانی شأن خداگونه دادهای، و با اعتماد به نفس میگویی من مرکزِ جهانم. در این پانصد سال اخیر که مرکز جهان بودهام چه گلی به سر دنیا زدهام؟ به جز جنگ و جهل و ویرانی در جامهی تمدن، چه چیزی به ارمغان آوردهام؟ من به عنوان مرکز جهان، به جز ویرانی چه کردهام؟
من نمیخواهم مرکز جهان باشم، میخواهم جزء کوچکی از جهان باشم و از کوچک بودنِ خودم در برابر جهانِ بینهایتِ هستی لذت ببرم، من نمیخواهم متفکر و مخترع و قاتل باشم، میخواهم فقط باشم.
من یاد گرفتهام که دیگر با قواعدِ تو زندگی نکنم. قواعدِ تو میگوید من باید پول و سکس داشتهباشم تا حالم خوب باشد. الان هیچ کدام را ندارم ولی حالم خوب است. قواعد تو میگوید من باید به موفقیت برسم؛ من نمیخواهم اصلاً به موفقیت برسم. من میشاشم به موفقیت؛ چون احتیاجی به آن ندارم. من سرپیچی از تو را یاد گرفتهام، در بودنم، در هنرم، در نوشتنم، حتی در مرگم. دیگر احتیاجی به تو ندارم، زیرا من دیگر من نیستم.
- ۰۴/۰۱/۲۹