میدانم که برای هیچکس مهم نیستم. که بود و نبودم برای خیلیها فرقی ندارد. که ذرهی ناچیزی هستم در یک جهان زیادی بزرگ. دراز کشیدهام و همهی اینها را میدانم. اما لامذهب، من همهی توانم را گذاشتم. من تلاش کردم. چکار باید میکردم که نکردم؟ که اگر میکردم "میشد"؟ من هر کاری میشد کرد یا میدانستم باید بکنم کردم...
اما کارهای من برای این زندگی کم بود. هنوز کم بود، خیلی کم...
- ۰۲/۰۱/۰۹