سروشنامه

جایی برای شعر

سروشنامه

جایی برای شعر

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

صبح است

در دره‌های جاجرود یک عقاب،

بر بسترِ کبودِ آب

بال‌های شیشه‌‎ای‌اش را می‌تکاند. 

دیوارهای گِلی بر شیارِ رود

از ارتفاعِ نابهنگامی

سرریز می‌شوند،

گویی هوا مُدام

میلِ فرو فتادن دارد.

گودال‌های ته به سر

از جگرِ زمین تا تاجِ آسمان

با شیارهای گِلی، نامِ مقدسِ کاج

را فریاد می‌زنند.

صبح است، هنوز

بر بسترِ جاجرود

یک عقاب،

با بال‌های شیشه‌ای‌اش در مصبِ نور،

طولِ درازِ جاده را می‌پاید:

منقارِ ناامید، با قیچیِ شکسته بر کاغذِ هوا

دندانِ خشم می‌ساید،

مردی نشسته دور.

 

 

 

پی نوشت: در این سال‌ها که شعر می‌خوانم و گاهی می‌نویسم، هیچ گاه نیما را اینچنین از نزدیک حس نکرده‌بودم، و بادِ عظمتش به پوست صورتم نخورده‌بود.

 

  • ۰۱/۰۳/۱۸
  • س.ن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی